قضاوت ملت
سعيد مرتضوي _ محسن آرمين و قضاوت ملت
داستان سه بزغاله معروف را بياد داريد؟ همان شنگول و منگول و حبة انگور را. اينكه گرگ ناقلا به چه ترفندي به رنگ كردن دستهايش پرداخت . بزغاله ها درست لحظه اي مي فهميدند كه سفيدي دست گرگ از آرد است كه طعمة آن مكار گشته بودند.
بزغاله ها فريب خوردند با سياست گرگِ مادرنما آنهم در امن ترين مكان متصور يعني خانه اشان و اگر فرياد رسي و شهامت مادرشان در بزنگاهِ ماجرا نمي بود هرگز جان به در نمي بردند.
اين داستان عجب تداعي مي كند رياكاريِ مهره هايِ كليديِ حكومت جمهوري اسلامي را. حكومتي كه با سرعتي متحيرانه به تكرار جنايت مي پردازد و بي هيچ توقف و ترديدي به مدد همان آردِ آشنا، سفيدي دستهايش را به رخ ما مي كشاند.
روزي نبوده كه جنايتي چهرة اين حكومت از خدا دور را زشت تر از پيش به ما ننموده باشد. اما عجبا كه هر بار با ترفندي مشابه خوراك يكساني براي رسانه ها فراهم آورده اند تا اذهان ملت را از سر خط اصلي و ريشة همة اين جنايات دور نمايند.
خانمها، آقايان. مرگ سعيد امامي را ديديد. مرگ اين سعيد را نيز خواهيم ديد. بهتر بگويم قتلشان را. دريغ كه اين بار نيز كساني رياكارانه مدعيِ جناياتِ اين بدبختانِ آلت دست هستند كه خود از مهره هاي اصلي بر صفحة اين بازي شيطاني اند.
چه مي رود كه اين بازيگران هيچيك مراد و مرشد ِ سربازانِ گمنام امام زمان و قائد ِ چماقدران بسيج بيست ميليوني وپيشوايِ مردانِ قورباغه اي را مسئول انتصاب قضات شرع نمي داند. هيچيك از اين باصطلاح سخنگويان، سرانِ حكومت جمهوري اسلامي را مسبب و آمر اين قتلها نمي نامند. چرا؟ جز اين است كه اين جماعت همگي سر و ته يك كرباس اند و هر يك به نوبت در نقش از قبل تعيين شدة خود بر صحنة اين نمايش ظاهر مي شوند تا تكليف البته مقدس پاسداري از اين حكومت را به انجام رسانند. داربستاني بر بناي پوسيدة حكومتي ضد مردمي. چه، مي دانند كه سقوط ديوار نابودي اينها را به تبع خواهد آورد.
مي بينبد؟ اين محسن آرمين است كه طالب مجازات سعيد مرتضوي است: محسن آرميني كه پروندة سنگينِ اعمال تروريستي اش از چشم جهانيان مخفي نمانده است. حكايتي كه بر سعيد امامي رفت تكرار مي شود. هر چه بار گناه بود بر او نهادند و زبانش را از گفتن انداختند. آن نگون بخت را قرباني حفظ قدرت خويش نمودند. اشتباه نشود: در مسوليت سعيد امامي ترديدي نيست اما او تنها آلت دست كارگردانان اين نمايش بود و بس.
يادمان هست چه جرايدي دم از مسوليت سنگين سعيد امامي زدند؟ جرايدي كه خود سالها به سركوب انديشه ها و قلمها پرداختند. آيا اين آقاي خاتمي نبود كه با داعية تعقيب قاتلان! به حكومت خويش ادامه داد و مصلحت طلبانه از فتواي قتل آن مظلومان كه چون روز روشن بر همگان عيان بود تغافل نمود
و امروز همين بس كه مترسكي به نام سعيد مرتضوي را مسول تمام فجايع مي دانند و براي حفظ بقاي خويش او را به قربانگاه مي كشانند. آقاي سعيد مرتضوي بايستي در مقابل خبرنگاران آزاد دنيا قرار گيرد تا از زبان خودش شرح ماوقع را بشنويم.
سعيد امامي را كشتند تامبادا با فاش شدن اطلاعاتش لكه اي به دامن حكومتِ ننگينشان بنشيند. اينبار براي روشن شدن اين همه دغل تقاضاي مصاحبة آزاد جنايتكاري در مقام دادستان تهران به نام سعيد مرتضوي را دارم تا به زبان خود او ما ملت بشنويم كه گرگ واقعي چه كسي است.
عجب صبري ما ملت داريم....
داستان سه بزغاله معروف را بياد داريد؟ همان شنگول و منگول و حبة انگور را. اينكه گرگ ناقلا به چه ترفندي به رنگ كردن دستهايش پرداخت . بزغاله ها درست لحظه اي مي فهميدند كه سفيدي دست گرگ از آرد است كه طعمة آن مكار گشته بودند.
بزغاله ها فريب خوردند با سياست گرگِ مادرنما آنهم در امن ترين مكان متصور يعني خانه اشان و اگر فرياد رسي و شهامت مادرشان در بزنگاهِ ماجرا نمي بود هرگز جان به در نمي بردند.
اين داستان عجب تداعي مي كند رياكاريِ مهره هايِ كليديِ حكومت جمهوري اسلامي را. حكومتي كه با سرعتي متحيرانه به تكرار جنايت مي پردازد و بي هيچ توقف و ترديدي به مدد همان آردِ آشنا، سفيدي دستهايش را به رخ ما مي كشاند.
روزي نبوده كه جنايتي چهرة اين حكومت از خدا دور را زشت تر از پيش به ما ننموده باشد. اما عجبا كه هر بار با ترفندي مشابه خوراك يكساني براي رسانه ها فراهم آورده اند تا اذهان ملت را از سر خط اصلي و ريشة همة اين جنايات دور نمايند.
خانمها، آقايان. مرگ سعيد امامي را ديديد. مرگ اين سعيد را نيز خواهيم ديد. بهتر بگويم قتلشان را. دريغ كه اين بار نيز كساني رياكارانه مدعيِ جناياتِ اين بدبختانِ آلت دست هستند كه خود از مهره هاي اصلي بر صفحة اين بازي شيطاني اند.
چه مي رود كه اين بازيگران هيچيك مراد و مرشد ِ سربازانِ گمنام امام زمان و قائد ِ چماقدران بسيج بيست ميليوني وپيشوايِ مردانِ قورباغه اي را مسئول انتصاب قضات شرع نمي داند. هيچيك از اين باصطلاح سخنگويان، سرانِ حكومت جمهوري اسلامي را مسبب و آمر اين قتلها نمي نامند. چرا؟ جز اين است كه اين جماعت همگي سر و ته يك كرباس اند و هر يك به نوبت در نقش از قبل تعيين شدة خود بر صحنة اين نمايش ظاهر مي شوند تا تكليف البته مقدس پاسداري از اين حكومت را به انجام رسانند. داربستاني بر بناي پوسيدة حكومتي ضد مردمي. چه، مي دانند كه سقوط ديوار نابودي اينها را به تبع خواهد آورد.
مي بينبد؟ اين محسن آرمين است كه طالب مجازات سعيد مرتضوي است: محسن آرميني كه پروندة سنگينِ اعمال تروريستي اش از چشم جهانيان مخفي نمانده است. حكايتي كه بر سعيد امامي رفت تكرار مي شود. هر چه بار گناه بود بر او نهادند و زبانش را از گفتن انداختند. آن نگون بخت را قرباني حفظ قدرت خويش نمودند. اشتباه نشود: در مسوليت سعيد امامي ترديدي نيست اما او تنها آلت دست كارگردانان اين نمايش بود و بس.
يادمان هست چه جرايدي دم از مسوليت سنگين سعيد امامي زدند؟ جرايدي كه خود سالها به سركوب انديشه ها و قلمها پرداختند. آيا اين آقاي خاتمي نبود كه با داعية تعقيب قاتلان! به حكومت خويش ادامه داد و مصلحت طلبانه از فتواي قتل آن مظلومان كه چون روز روشن بر همگان عيان بود تغافل نمود
و امروز همين بس كه مترسكي به نام سعيد مرتضوي را مسول تمام فجايع مي دانند و براي حفظ بقاي خويش او را به قربانگاه مي كشانند. آقاي سعيد مرتضوي بايستي در مقابل خبرنگاران آزاد دنيا قرار گيرد تا از زبان خودش شرح ماوقع را بشنويم.
سعيد امامي را كشتند تامبادا با فاش شدن اطلاعاتش لكه اي به دامن حكومتِ ننگينشان بنشيند. اينبار براي روشن شدن اين همه دغل تقاضاي مصاحبة آزاد جنايتكاري در مقام دادستان تهران به نام سعيد مرتضوي را دارم تا به زبان خود او ما ملت بشنويم كه گرگ واقعي چه كسي است.
عجب صبري ما ملت داريم....
<< Home