قفس؟ پرنده، نه، پرواز
واژه ها محدودند. كافي است " حس" را از دست نداد. چه ميله هاي آهني، چه پارچه اي آويخته در جلوي چشمان اسب درشكه اي، حصارها و قالبهاي تنگ حاكم بر انديشه، همگي قفسي بيش نيستند.اينكه قفس اول است يا محكوم بدان دوري است باطل. چه، بيداري حس؛ واكنش را در بردارد. واكنشي كه" پرنده" را به ماهيت خويش آشنا خواهد كرد. يا بيچاره " قرباني" بيش نخواهد بود، يا در پي " انديشه" . انديشه اي برخاسته از شناخت " ماهيت" خويش. و " نگاه". فرياد و بناميزد اين نگاه كه تمامي وجود است. آتش است، موج است، و آيينه اي حقيقي . در آغاز اين نگاه به بال و پر كوچكش است و در پي اش تكانكي بدان . ريزم، خردم، اما " كه" هستم؟ معنايم در خودم نهفته است. پرنده ام، نويد پروازم. نگاه ظاهر به ديوار قفس برخورد مي كند. با اين همه بزك. فضايي براي "ديد" ميسر نيست. چشمها را مي بندد. سر كوچكش را به زير بال پنهان مي كند. بالي كه براي پرواز نيست سري پر از انديشه را در كنار دل گرمش پناه گرفته است. *بچه ها، با هم يك پرنده ايم. بال قوي پرواز مي خواهيم. حس بيداريم كه هشيارانه در بزنگاه، راه را به سادگي صراحت، با نهيبي فرياد زنيم. نگاه و نيرويمان را بر هم صد چندان كنيم، و مستقيم هدف به اوج نشانه گرفته را سير كنيم. نيرويي درهم شكننده اين قفس و هر آنچه بر آن آويخته اند.* اعلام مي دارند، ببخشيد، خوگرفتگان به خاشاكي محقر ديگر اعلام چه دارند؟ عجزنامه اي دارند كه ما را ! گام به گام، به سمت تغيير انتخابات به همه پرسي مطرح شده شان كشانند. آقايان، خانمها، قفس پوسيده را سنگين تر مي نماييد؟ بكنيد. باري بر ستوني پوسيده مي نهيد؟ بنهيد كه بيش از اين در چنته نداريد و نياموخته ايد. بكنيد كه سالهاست پوسيده ايد. در زير همين قفس، فروتر خواهيد شد، چه كه " پرنده" در فكر پرواز است
.دوم فروردين
<< Home