راحت طلبی ملوکانه
امان از تقلید
این واژه " مبارزۀ بدور از خشونت" و "مقاومت منفی" به خودی خودش در جوامعی که کلمات بر سر جایشان هستند و هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد ابدا مشکل زا نخواهد بود.
ای امان که این واژه نیز مانند " دموکراسی" و "آزادی" بر زبان مقلدان مانند نقل و نبات می چربد و عجب درکی از این مبارزۀ بدور از خشونت کرده اند که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.
برای ترسوانی که زیر نقاب البته " حزب" و در عمل لب گود نشستگانی که مبادا بر تریس عبایشان غباری بنشیند این واژۀ مبارزه بدور از خشونت عجب سور و ساتی برپا کرده است.
در ذهن اینان ترجمان این واژه معادل بزدلی است. مبادا حرفی بزنید قدمی بردارید یا دلی به دریا بزنید و اعتراضی کنید و مال خود، سرمایۀ خویش را از دست بدهید. داشت بر قلم می رفت که بگویم سرسبز آزاده تان را بر زبان سرخ بیانتان بدهید برای پاس آزادی ... که دیدم برای اینها جان ابدا معنی ندارد. عمر رقم زدگانی که سالهاست در سایۀ امن محیط خارج از خانۀ غارت شده به شوق "رهبری" و عنوان "مبارز سیاسی" دکان زده اند.
ای دل غافل! تلخ است. بس تلخ است . از نو بایست طرحی داشت وزنو عالمی. این تلخی گزندۀ جماعت نازک طبعان آسوده طلبِ مدعی مبارزۀ مدنی! در میان ما ایرانیان آیینۀ تار روزگارمان شده است که بایست بدست با وجودان اهل درد واقع بین بر زمین نادانی جماعت کوبیده شود تا مگر صدای جرینگش گوش آسودۀ به خواب خو کردۀ اینان را بکار اندازد.
تلخ است که هر لحظه نگران خبر اعدام فرزاد ها باشی و بجا ی شنیدن آن همبستگی واقعی، بلندگوهای در دست البته "مبارزین" مبارزۀ بدور از خشونت من درآوردی ساعت ها ، روزها را، و آن دم مهم مرگ و زندگی جوانی را در نوردند!
کلام کوتاه که این مبارزۀ بدور از خشونت اینان را زبان طنزی بایست تا این جماعت ترسو مزاج راحت طلب در ساحل آسوده نشستۀ منتظر اشارۀ گردانندگانشان را بر خر خودشان نشاند.
همین
سایه
شش آذر هشتاد و هفت
این واژه " مبارزۀ بدور از خشونت" و "مقاومت منفی" به خودی خودش در جوامعی که کلمات بر سر جایشان هستند و هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد ابدا مشکل زا نخواهد بود.
ای امان که این واژه نیز مانند " دموکراسی" و "آزادی" بر زبان مقلدان مانند نقل و نبات می چربد و عجب درکی از این مبارزۀ بدور از خشونت کرده اند که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.
برای ترسوانی که زیر نقاب البته " حزب" و در عمل لب گود نشستگانی که مبادا بر تریس عبایشان غباری بنشیند این واژۀ مبارزه بدور از خشونت عجب سور و ساتی برپا کرده است.
در ذهن اینان ترجمان این واژه معادل بزدلی است. مبادا حرفی بزنید قدمی بردارید یا دلی به دریا بزنید و اعتراضی کنید و مال خود، سرمایۀ خویش را از دست بدهید. داشت بر قلم می رفت که بگویم سرسبز آزاده تان را بر زبان سرخ بیانتان بدهید برای پاس آزادی ... که دیدم برای اینها جان ابدا معنی ندارد. عمر رقم زدگانی که سالهاست در سایۀ امن محیط خارج از خانۀ غارت شده به شوق "رهبری" و عنوان "مبارز سیاسی" دکان زده اند.
ای دل غافل! تلخ است. بس تلخ است . از نو بایست طرحی داشت وزنو عالمی. این تلخی گزندۀ جماعت نازک طبعان آسوده طلبِ مدعی مبارزۀ مدنی! در میان ما ایرانیان آیینۀ تار روزگارمان شده است که بایست بدست با وجودان اهل درد واقع بین بر زمین نادانی جماعت کوبیده شود تا مگر صدای جرینگش گوش آسودۀ به خواب خو کردۀ اینان را بکار اندازد.
تلخ است که هر لحظه نگران خبر اعدام فرزاد ها باشی و بجا ی شنیدن آن همبستگی واقعی، بلندگوهای در دست البته "مبارزین" مبارزۀ بدور از خشونت من درآوردی ساعت ها ، روزها را، و آن دم مهم مرگ و زندگی جوانی را در نوردند!
کلام کوتاه که این مبارزۀ بدور از خشونت اینان را زبان طنزی بایست تا این جماعت ترسو مزاج راحت طلب در ساحل آسوده نشستۀ منتظر اشارۀ گردانندگانشان را بر خر خودشان نشاند.
همین
سایه
شش آذر هشتاد و هفت
<< Home