آب دارد از سر مي گذرد...
ايرانيان ساكن در خارج از كشور نيرويي بودند كه قبل از راه انداختن بازي" دو خرداد و خرس رقصاني با عنوان اصلاحات" خطري بر سيستم حاكم حساب مي شدند.بلندگوها و سخنگويان را گسيل داشتند، از جادة خطر رهيدگان را، از زندان جيم شدگاني از گوشة عطا را، و شديدا جايگزينان "كيهان هوايي" و "اطلاعات براي ايرانيان خارج نشين" را به ميدان آوردند. اگر تحديد مستقيم ديگر تكراري شده بود هر گوشه و كنار برايت محافظه كاراني مدعي گسيل داشتند. چه با اين نيروي بالقوه مي بايست كه مبارزه مي شد. يا با عفوكي و قول آزادي سندي. با ارز حاصل از فروش نفتي در بزنگاه جريانات نيز،به نوكيسگان بازاري طعمه اي نشان داده مي شد تا سالها دلمشغول واردات مثلا فلان روغن زيتون آن هم براي فلان درصد انگل وار توليد شدة چپاول ملت باشد. بيچاره آن نيروي مخالفي كه در اثر سالها غفلت، يا به گرد پيري نشست و يا در مقابل موج صادرات جديد و مدعيان سخنران با برچسب اصلاحات، غمي را فرو برد و نفرين و آهي كه كو تا رستمي تا اين وضع را ديگرگون بينم.اين روزها، حناي اين تزوير براي داخل ايران نشينان به پررنگي آشكارا روشن گشته است. بين جوانان هم دو راه برخورد پيش مي آورند: روزگار سوداي مقام را جوانان امروزين از سر گذرانده اند. ديگر هر بازي شان را آشنايند. اما خطر دوم را با پوست و گوشت حس مي كنند: توليدات حكومتي جوان نمايي كه با هر حركت مستقل و ارادة آزاد، فورا در قالب گروه يا دسته اي ، به موازات علم مي شوند.. ماه ها بايست كه بگذرد و در بزنگاه ها بفهمند كه بله اين نيز..اما وضع در خارج از كشور آهنگ ديگري دارد: مهره ها سالهاست در موقعيت خويش تثبيت شده اند. آنها كه كارشان معلوم است، آنها ديگر گوش مفتي پيدا نمي كنند، اما دستة برنامه ريزان ، بهتر بگويم دسيسه چينان را به راحتي مي تواني پيدايشان كني. از هر سوراخ و روزني سر بر مي دارند، و در هر اعلاميه اي جوركي رنگشان را مي بيني.آخرين نمونه، مضحكه اي كه با اعلاميه حمايت از قربانيان قتل هاي زنجيره اي علم كردند. يادتان مي آيد سيزده ماه پيش را، و زير چادر شعار اصلاحات خزيدگاني كه سعي كردند همان روزهاي اول جمع شدن در ساختماني با نام مجلس شورا ، به همين طناب آويزان شوند. طناب نجات بخش "حقوق بشر"!دوستان، مي دانيد در چه تيره راهي و با چه دشمني درگير هستيم. مي گفتم؛ ماه ها گذشت و ديديم آنچه با عنوان "تغيير قانون اساسي" در آذر ماه بيان نمودند. عكس عملي در مقابل عمل و خواست مردم. و ديديم شيوه را كه در پي جمع آوري امضا از شعارشان نيز كوتاهي ورزيدند.اين امضا در اين روزگار بي اعتمادي عجب معجزه آفرين مي تواند باشد: نمونه اش سر كردن در هر برزني و نخود هر آش شدني: به بهانة بزرگداشت روز مصدق، به بهانة حمايت از خواستة قربانيان ( هر چند مي مانند البته نه با هر خواسته اي!) و اگر غافل بنشيني به سرعت نامت را مي چسبانند مثلا كنار خانم عبادي و آقاي دادخواه! كه هم راه هستيم! بيجا كرده ايد. من نه راه و خوش رقصي اين جماعت را تاب دارم و نه اين آبي كه دارد از سر مي گذرد.اميد كه به خود آييم. سياهي لشكر نمي خواهيم. منتظرين فرصت را هم ديگر با هر رنگ و لعابي نمي خواهيم.كسي كه قتلي را به انجام مي رساند، قدرت نشيناني كه براي رفع تشنگي خويش به هر جنايتي دست مي يازند، با آنها راه مشخص است. اما اين داربستان در هر لباسي و شعار نكبت زده ترين صورت بيدادند كه بر مردمان سرزمينم مي رود
.ششم روز فروردين
<< Home