Thursday

دو روی یک سکه تقلبی

اکبر گنجی و سعید مرتضوی دو روی یک سکه تقلبی

گنجی را فرستادند بیرون مرتضوی را نیز. این میان جماعت لشکری امضا به مرتضوی تاختند و هر چند سایت راه توده هم آتش بیار معرکه شد که نکند اصلا مرتضوی را آورده اند که گنجی را خنثی کنند ، که از همه بی مزه تر بود!

اینها را چه می شود؟ فکر کرده اند دنیا از آن خودشان است و هر چه بگویند همه با وحدت کلمه قبولی را پایش می گذارند؟

دوستان؛ یادتان هست سعید امامی را؟ دانشجوی تحصیل کرده در آمریکایی که به قاتل سیستم تبدیل گشت. بازی زشت تر سیستم این بود که او را کشت و با دست درازی به واژه اصلاحات خود بر خون روشنفکر و جوان مغزشویی شده رقصید و سالها وقت و اعتبار جایزه ای خرید.

اگر جایزه لیلین هلمت را آمدند و روز اول دادند، از کینه و خطری که از ایستادگی جهان برای مردم ایران می رفت خود مدیر جریان گشتند چرا که نه در همان سال نود و هفت میلادی به عباس معروفی این جایزه را دادند و ذره ذره و وجب به وجب صدور کردند آنچه که از انقلاب اسلامی اشان مد نظرشان بود.

خاتمی را رییس جمهور محبوب گفتند و انگار نه انگار این خاتمی در چه سیستمی و به چه مشاغل مهمی البته از نظر سیستم زمان تلف نموده.

نه اینکه مرتضوی مسوول نیست. هست و همانقدر که گنجی هست. گنجی در سالی که قتل روشنفکر در زندان ها صورت می گرفت جواز انتشار روزنامه می گرفت تا البته فضای باز سیاسی را تبلیغ کند.

یادمان باشد قتل سیرجانی را. در روزنامه هایشان نوشتند هر آنچه که می خواستند. در سازمان ملل کمال خرازی شان دروغ هایی گفت که سیستم می خواست. کشتند او را به شوق دست درازی به افکار و نوشته هایش. آرام هم ننشستند. همانگونه که عمل می کردند. در حوضه علمیه قم هر چه بلا بود بر سر دو کتاب ضحاک ماردوش و سیمای دو زن آوردند. کدام دستگاه قضایی و کدام روزنامه نگار آزاده ای! بعد هم که محیط را خوب مناسب گرداندند آن امضا کذای صد و سی و چهار نویسنده را با هزار بار از صافی رد کردن منتشر کردند و توبه نامه هم جمع کردند.و دست آخر از خود شدگانشان در آن میان چپاندند.

دوستان، دغل و ریای اینها حد و مرز ندارد. از هیچ نقطه ای هم نمی گذرند. و همین بازی سالهاست ادامه یافته. یکباره گنجی و دیگران را علم کردند. به آلمان فرستادند. یادمان باشد همان آلمانی که البته نقطه آغاز کار خاتمی بود.و یادمان باشد بلایی که سر انجمن نویسندگان در تبعید آوردند. آنها را که نتوانستند بخرند با چپاندن خودی های متعهد و با برنامه مشخص جایگزین کردند. بی صدا و قدم به قدم.

امروز هم دیگر وقاحت و خود فریبی جماعتی تا بدان حد که همه حواسهایشان روی مرتضوی بایست رود و گنجی البته قهرمان! را بزرگ نمود.
می شنوی که محمد علی سپانلو در لندن است! و می مانی که کسی که از چندین صافی رد گشته و سالها در سازمان صدا و سیما فعالیت داشته؛ چطور توانسته از دالانهای متصل به هم طبقات بالای فروشگاه های جردن بگذرد و به چه امر البته شریفی در این سالیان مشغول بوده که امروز هم در فکر تغییر و تجدید معاش است.

نه آقایان. گنجی در مقابل من یکی مسوول در جنایات این سیستم است. یادمان باشد خامنه ای اگر قتوی داد؛ کیومرث صابری و سید جعفر شهیدی ناهارخوران هفتگی با این شخص هم مسوولند. روزنامه دروغزن کیهان جمهوری اسلامی و اطلاعات هم سهیم اند. از شعار دهندگان به غلط خارج نشینشان هم مسوولند. بیچاره آنها که به خانه ریخته بودند تا روسایشان نیامدند مانده بودند برای چه ریخته اند؟ اینجا که نه خانه تیمی است و هر کشو و درزی را که می بییند کاغذ است و کتاب. چهره آن بازجویان در ذهن به درشتی حک شده. و روش و وقاحتی که خاتمی چیان دور و نزدیک عمل کردند.

اگر یکباره با آوردن احمدی نژاد همه کاسه و کوزه ها قرار است سر این گروه شکسته شود خوشبختانه " ما" زنده ایم و نمی توانند از بین ببرندمان. یزدی حاضر در دادگاه انقلابشان، گنجی البته روزنامه نگار گشته شان! خطرناک تر از بیچاره جوان مغز شو گشته شلاق بدست است.

سایه سعیدی سیرجانی
آمدم تاریخ بگذارم دیدم درست روزی است که برای چند لحظه پدر را در هتل چهار راه پارک وی دیدم. هتلی که همه در اختیار وزارت و سیستم اطلاعات بودن با چهره هایی بی ریش و کت و شلوار و کراوات زده!
این هم هشتم تیر ماه امسال مان