Saturday

صنعتگری ِ البته فرهنگی

هموطنان عزیز، دوستان ِ غیرِ ایرانیِ فارسی خوان :

متن پیوست در پاسخ به دست درازی ِ بود که در فصلنامۀ ره آورد، پاییز هشتاد و شش صورت گرفت. از آنجایی که اثری از نامۀ خود در شمارۀ زمستان این نشریه نیافتم، عین نوشته ام را در دسترس همگی شما قرار می دهم تا بدانیم خانه از پای بست ویران است و همه چیزمان مانند همه چیزمان است. این چنین نکبت ِ دست درازی به قدرت و حکومت بر سرمان نمی آمد اگر این جماعت ِ اهل ِ تعارف و خبره در هر شکل ِ فضولی را نمی پروراندیم.

دست درازی؛ چون تکلیفی شرعی، مشمول حکم واجبات نخواهد شد مگر به نمکین مزّۀ وعده ای شرّ ِ مزاحم کم کن و حلاّلی بهتر از مقصّر شناختن دیگری صورت نگیرد.

عیناً مراحلی که در این مورد ِ نمونه صورت پذیرفت. یعنی اینکه "غفور میرزایی" بوده است که این امضا را فضولانه بر کلماتی که نوشته بوده نهاده و حتماً و صد حتماً در شمارۀ دیگر عین این نامه و عذرخواهی هیئـت تحریریۀ ره آورد درج خواهد گشت.

که البته که دیدیم.

جای صنعت سازان شعر و ادب نه خالی که بنگرند و ببینند عجب سفرای ِ زیرِ لوای ِ البته فرهنگی داریم نمودِ بلای ِ دست درازی و دروغ که تا مغز استخوان ِ جامعه مان را فراگرفته.

سایۀ سعیدی سیرجانی
پنج بهمن هزار و سیصد و هشتاد و شش


نکته: پس از دقایقی از نشر این مطلب، سردبیر مجلۀ ره آورد اینگونه توضیح دادند:" که این دست درازی را هیأت تحریریه پیشین مجله و شخص نصرت الله ضیایی انجام داده اند و حتما در شمارۀ بهار این فصلنامه این موضوع برای خوانندگان بیان خواهد شد " .
"خوانندگان محترم مجلۀ وزین" ره آورد،

شماره هشتاد، پاییز 1386 " ره آورد" بدستم رسید و در همان برگه های نخست به نوشته ای برخوردم با امضاء خودم! نوشته ای که پیش درآمد قسمتی از کتاب در دست چاپ " شیخ صنعان" بود.

از اینرو لازم دیدم، شما هموطنان را از این امضا گذاری دست درازانه آگاه نمایم. همان شخصی که البته وحی برشان نازل گشته تا احساس مسئولیتی به جای ِ من ِ البته به فرض ایشان: الکن، سفیه، ضعیفۀ صغیرماندۀ یتیم گشته بنمایانند.

ایشان اینگونه نگاشته اند که:
" اینک به دوستاران فرهنگ ایران مژده می دهیم که این داستان اجتماعی که با نگرش های ظریف و نکته سنجی های دقیق علی اکبر سعیدی سیرجانی به رشته تحریر درآمده، از طریق فصلنامه وزین ره آورد و با شیوه روایی ( صوتی) بوسیله شرکت کتاب گویا انتشار خواهد یافت تا خوانندگان و شنوندگان سخن شناس از ظرایف سخن این نویسنده شیرینکار فیض یاب گردند." سایه سعیدی سیرجانی

ای وای بر من که نمی دانستم بایست اینگونه از پدرم، آن هم خودِ خودِ من، یاد کنم تا مبادا در فیض را به روی مشتاقان ببندم!

دوستان، اگر واژه ای از من خوانده اید یا چرخشی اینگونه بر زبانم رفته شنیده اید که: ای زمین و زمان پدرم نویسندۀ شیرنکار است، بایست بگویم بدا به حال آن پدر و این دختر. سعیدی سیرجانی و قلم او نخست برای مردمش گنجینه ای است و برای جهانیان نمودِ نویسندۀ آزاده ای که آنچه بر مردم وسرزمینش رفته را عیان گفته است.
نیاز به بازاریابی من ِ دختر او ندارد.

اینگونه در این روز روشن، نامت را در زیر نوشته ای بیابی که از آن ِ تو نیست ، نمودِ آشکار بلایی است که بر ایران و ایرانیان رفته.

اینک بس این سخن که خودِ شخص البته شخیص بایست جوابگوی خوانندگان ره آورد و هموطنان باشند . کلاه شرعی البته " خیررسانی" جز " شرّ مطلق" نخواهد بود.

گر نه موش ِ دزد در انبان ِ ماست گندم ِ اعمال ِ چهل ساله کجاست
اول ای جان دفع ِ شرّ ِ موش کن بعد از آن در جمع ِ غلّه کوش کن ( از مولوی)

سی آذر هشتاد و شش

سایۀ سعیدی سیرجانی