Saturday

شعلة خشم

مي نويسند: " رويكرد اروپايي ها مصالحه با تهران است".مي گويم: رويكرد رفراندوم چيان نيز مصا لحه با سيستم است.مي نويسند: " دادخواه گفت: برج جهان نماي اصفهان يك فاجعه عظيم فرهنگي است"مي گويم: بيچاره برج كه روسفيدي براي سيستم متجاوز به فرهنگ ايران زمين مي خرد. اين ميان خرد كردن قلم ها ابدا فاجعة عظيم نبوده و آي مردم كور باشيد دور باشيد كه اين است فاجعه. ديگر شتر ديدي، نديدي. قتل در بانه و دستگيري روزانة نويسندگان ! هيس. كه خط قرمز است!فلان خبرنگار جيره خوار خارجي اجنبي زاده تيتر مي زند كه جوانان ايران به حكومت پشت كرده اند و در سر هواي آزادي مي پرورند. آن وقت سركار عليه مهرانگيز كار، فعال حقوق بشر، در ايران زاده شده، در اين راديو فرداي شيفته ايران و ايراني، تيتر مي زند كه چگونه انرژي جوانان پوچ گرا، پوچ صفت، پوچ عقيده را " تخليه" كرد.مي گويي مرگ بر جمهوري اسلامي، فلان مدعي و فعال چند بهار در مبارزه طي كرده مي گويد، بيا كه داريم ما نيز با كل اين نظام مبارزه مي كنيم. مي پرسي: با چه داريد مبارزه مي كنيد؟ مي گويد عليه ظلم و جور و استبداد. مي گويم: كمي سر خود را از گرداب شعار بيرون كشيد، عمال ظلم و جور و استبداد را مي شناسيد؟ اصلا دشمنتان را مي شناسيد. مي گويد هر جلسه گرد هم مي آييم تا بيانديشيم كه چه كار كنيم! مي گويم: دست مريزاد. كمي دير جنبيده ايد. آن هم در لفافه شعار. اصلا مي دانيد سوالتان چيست؟ ... و ديگر شعار پشت شعار است از رفراندومي كه من مي گويم رفراندومي كه جمع ما مي گويند رفراندومي كه قلي مي گويد رفراندومي كه سلي مي گويد... مي پرسم : راستي، طراحان اين طرح را مي شناسيد؟ اصلا مي دانيد كه هستند يا سخت مشغول بحت كردن خويش هستيد؟ مي پرسم مگر نه اينكه سوالي بايست باشد تا پاسخي. هيچ پرسيديد سوال چه بوده كه پاسخ متن نوشته شده به عنوان فراخوان منتشره در آذر ماه گشته؟... فعال گرفتار را مجالي با اين ها نيست. چون او سخت مشغول مبارزه خويش است و اينكه در اين آب گل آلود تا چند درصد قضيه باقي بماند كه اگر هواي مطبوعي وزيدن گرفت كجا ايستاده باشد.و دست آخر: تيتر مي زنند كه بله چه نشسته ايد كودتاي خزنده موساد و سيا و فلان وبهمان در راه است... و مي گويم قربانت گردم، ما احتياج به اين نيرو گذاشتن اجنبي نداريم. بيست و شش سال است كه مملكت و ملت در جنگ اند، و حكومتي بحران ساز، همين شعار شما را كم دارد... مي ماني لشكر عوام چه بسيار و كار چه بسيار. كه يكباره مي بيني بله چه نشسته اي: قانون اساسي ايران فردا نيز منتشر گشته. و بيچاره مدعي چنين قانوني به حدي صاف و ذهني خالي از ترديد و سوال دارد كه اگر جوابش دهي: جان من، به به، همين يك را كم داشتيم. سر ذوق مي آيد كه فلاني، متشكرم، هر چند ديگر سايتها و راديوها استقبال نكردند...مي خوانم: ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنموندرين كار دل خويش به دريا فكنم و مي ايستم كه:از دل تنگ گنه كاري برآرم آهيكاتش اندر گنه آدم و حوا فكنمآري،خشم اين آه آتشين.اصلا انگار نه انگار، جوانان در بندند، انگار نه انگار كه خشم مردم را با اين بازيها نمي توان مهار زد. و به اين خشم معتقدم. خشمي كه ا ز آگاهي برخاسته است، همان شعله اي است كه لرزه بر هر ملعبه تراش مسند پرست مي اندازد
.دهم فروردين