Thursday

فارسی شکر است



امروز در تلویزیون رنگارنگ از واشنگتن دی سی، برنامه موسیقی به اجرای " نور" بود. نکته تلخ خواندن سروده مولوی بود که او را به مغول و افغانستان مربوط دانست بی هیچ نامی از ایران و زبانی که آن را می خواند و مولانا سروده است. همان مولانایی که ترکان نیز سالها از علم قونیه استفاده ها بردند. بی آنکه پاسی از زبان این مرد و عرفان ایرانی برند.

و برای خالی نبودن عریضه از آنجا که در تلویزیونی " ایرانی" دعوت شده است ترانه ای را خواند که گوگوش خواننده" ایرانی" معرفی گشته شده توسط روزنامه و جراید آنچنانی سالهای آخر قبل از پنجاه وهفت خوانده بود. هنوز تیتر تهران مصور درشت نیش می زند که "گوگوش برای کنسرت جهانی موزیک به نمایندگی از ایران حضور می یابد". بگذریم از خون دلی که روشن نظران خوردند و فریادهای چه می کنی با این بنا و چه سنگها از آن دارید می کشید! دریغ که صداها را خاموش کردند.بگذریم از روحیه افسرده و ناتوانی که در این ترانه ها به خورد جوانان داده می شد. چنان ناتوانی ای که امروز خودت تاب شنیدن یک ترانه اش را نمی یابی که آخر این چه پیامی است.

اوج تحقیر را حس می کردی. و دیدی از که بنالم که از ماست که بر ماست. اگر در آن روزگار آن چنان نمی شد که امروز این چنین نبود...

دوستان رنگارنگ، این برنامه تحقیری بود در صورت شعر و ترانه. به خود آییم. نه دولتی داریم نه بودجه ای که فرهنگ ایران را آن چنان که بایست نشان دهیم. اما دلی داریم به پاس این آتش مهر.

ننشینیم که حریصان زمانی نمی گذرد که حافظ و فردوسی فارسی گو ایرانی را از آن خود گردانند.

گفتی مرا که" چونی؟" در روی ما نظر کن
گفتی: " خوشی تو بی ما." زین طعنه ها گذر کن
گفتی مرا به خنده: " خوش باد روزگارت!"
کس بی تو خوش نباشد، رو قصه دگر کن
گفتی" ملول گشتم، از عشق چند گویی؟"
...
بگشا دو لب، جهان را پر در و پر گهر کن


سایه سیرجانی