Tuesday

سید حسین نصر را بشناسد

The non-persian readers should read the translation of this article to find out who is the father of Vali Nasr / President Obama's advisor on Iran!
SHAME/ nothing but SHAME

ایران شناسی
ویژه پژوهش در تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی
دورۀ جدید
سال بیست و یکم، شماره سه پائیز 1388 (2009 میلادی)

جلال متینی

در حاشیۀ مصاحبۀ روزنامۀ اطلاعات با استاد

سرویس "نظرها و اندیشه ها" ی روزنامۀ اطلاعات، تهران، "در مسیر گفتگو با متفکران و اندیشمندان در باب " زندگی"، این بار به سراغ دکتر سید حسین نصر، پاسدارِ " سنّت جاویدان" رفته و با وی مصاحبه کرده است¨.
در مقدمۀ این گفتگو، توضیح داده شده است، "سنّت" که در اصطلاح سنّت گرایان، باید آن را در زبانهای اروپایی با حرف بزرگ "Tradition" نوشت و در زبانهایی مانند فارسی و عربی آن را با اوصافی چون " سنّت ازلی" یا " سنّت جاویدان" به کار برد، اشتراک چندانی با فهم متعارف از اصطلاح " سنّت" ندارد..." سپس مصاحبه کننده اظهار نظر کرده است: " دکتر سید حسین نصر که می توان گفت برجسته ترین سنّت گرای زندۀ روزگار ماست، در آثار مختلف برای ارائۀ تعریفی از سنّت که دقیقا آن را نه فقط از تجدّد بلکه از سنّت به معنای معمول کلمه نیز متمایز سازد، در راه شناساندن "سنّت جاویدان" کوشیده است."

چند کلمه دربارۀ مکتب "سنّت جاویدان"
پیش از آن که به نقل بخشهایی از این مصاحبه که یک صفحۀ روزنامه را به خود اختصاص داده است بپردازم، لازم می دانم مکتب فلسفی جدیدِ "سنّت جاویدان" را که در قرن بیستم میلادی به توسط یک فرانسوی "جدید الاسلام" در غرب تاسیس شده است، بر اساس آنچه جهانگیر شمس آوری در مقالۀ خود در ایران شناسی به تفصیل شرح داده است، به اختصار معرفی کنم¨.
این مکتب که به نامهای "سنّت گرا"، "حکمت خالده" یا "جاودان خرد"، و "دین سرمدی"، و "دانش سرمدی" نیز خوانده شده است، با فلسفۀ جدید و علم جدید تجربی سخت مخالف است و آن را گمراه کننده می داند¨.

مخالفت دکتر نصر با علوم جدید و تکنولوژی
"نصر در مقدمه ای که خود بر ترجمۀ فارسی کتابش، نیاز به علم مقدس، نوشته به این موضوع بدین شرح تصریح کرده است:
گروهی با تکیه به علوم امروزی و ادعای علمی و منطقی بودن می کوشند تیشه به ریشۀ تمام معارف دینی بزنند و آن را به عنوان نسبی بودن و زادۀ زمانهای خاص بودن از مشروعیت ساقط کنند. یا: انسان متجدد هم اینک هماهنگی کلی نظام طبیعی را به مخاطره افکنده است. در حقیقت بسیاری از منتقدان فناوری جدید در غرب، در این که تمدن انسانی بتواند از این مهلکه جان سالم به در ببرد، تردید بسیار دارند، مگر آن که به آن خطری که جهان جدید خوانده می شود، از جمله به علم و فناوری آن یکسره خاتمه بخشیده شود¨.
وی به علاوه در سخنرانی خود در انجمن اسلامی دانشجویان MIT، در زیر عنوان " اسلام و علم جدید"، به صراحت در مضّارعلم جدید تجربی سخن گفته است:
...از زمانی که دانش آموزان در کلاس مدرسه فرامی گیرند که نبا به قانون لاوازیه آب مرکب از اکسیژن و هیدرژن است، عصر که به خانه برمی گردند، نماز خواندن خود را ترک می کنند. کشوری در جهان اسلام وجود ندارد که در واقع به نخوی شاهد تأثیر علم جدید بر ایدئولوژی دستگاه فکری جوانان خود نباشد¨.
این که مصاحبخ کننده نوشته است: "دکتر سید حسین نصر که می توان گفت برجسته ترین سنّت گرای زندۀ روزگار ماست"، به این سابقه برمی گردد که مردی فرانسوی به نام رنه گنونRene Guenon ( 1886-1951)، در سال 1912 میلادی به ارشاد یک صوفی مسلمان سیّار سوئدی، مسلمان شد و از آن پس نام شیخ عبدالواحد یحیی را برای خود برگزید. وی "جزو سه تن بنیانگذاران این مکتب و قدیمی ترین آنهاست، همو... آراء و نظرهایش بیشترین تأثیر را بر اندیشۀ دکتر نصر داشته است¨." و بدین سبب " دکتر نصر در اثر خود به نام "دانش و امر قدسی" ( Knowledge and The Sacred) که تألیف آن را هبه ای از آسمان می داند رنه گنون را فوق بشر معرفی می کند.¨"

مخالفت علمای حوزوی با علوم جدید
از این مختصر به روشنی استنباط می وشد که رنه گنون فرانسوی ِ نومسلمان و شخص استاد سید حسین نصر، با علمای متحجّر حوزوی ما در قرن اخیر مانند شیخ فضل الله نوری، آیت الله خمینی، آیت الله مصباح یزدی و صدها آخوند دیگر از دوران صفویه تا به امروز، در دشمنی با علم جدید مطلقاٌ تفاوتی ندارند.
مگر جز این است که آخوندهای ما در یک صدسال گذشته در برابر تحصیلات جدید- حتی دربارۀ تأسیس دبستانها- به مقاومت پرداختند و عوام الناس و اراذل و اوباش را برای تعطیل این گونه مدرسه ها به میدان فرستادند. در تمام موارد بهانۀ آنان چیزی جز این نبود که بچه ها در این مدرسه ها بی دین می شوند! من در این جا، فقط به چند مورد درگیریهای آخوندها با مطلق علم جدید اشاره می کنم و می گذرم:
میرزا حسن رشدیه از ملازادگان تبریز در جوانی به بیروت رفت و دبستانهای آن شهر را دید و شیوۀ معلمی را از آنان یاد گرفت و چون به تبریز بازگشت در سال 1267 هجری قمری به مانند دیگر مکتب داران مسجدی را در ششکلان گرفت. شاگردان را مانند دیگر مکتبها روی زمین نشانید با این تفاوت که در جلو شاگردان "پیش تخته" نهاد، بر خلاف دیگر مکتبها الفبا را در مدتی کوتاه به شیوۀ آسان به شاگردان آموخت، و بر تابلویی نیز نام " مدرسۀ رشدیه" را نوشت و بالای در آویخت. با آن که وی مطلقا در مدرسۀ خود چیزی از علوم جدید نمی آموخت، ملایان به بهانۀ این که تعلیم الفبا دگرگون شده است، او را از مسجد بیرون کردند. وی چند سال بعد با پول خود در مسجد شیخ الاسلام تبریز مدرسه ای دائر کرد. این بار نیمکت و تختۀ سیاه هم فراهم کرد. همین که شاگردان در آن مدرسه به درس خواندن پرداختند، بار دیگر آخوندهای شهر اظهار نارضایی کردند و روزی به تحریک آنان طلبه ها به آن جا ریختند و همۀ نیمکتها و تخته ها را شکستند و مدرسه را برهم زدند¨.
مردم در برابر این به اصطلاح روحانیون از پای ننشستند. در سال 1317 مدرسۀ دیگری به نام تربیت در آن شهر افتتاح شد. این بار نیز آخوندی به نام طالب حق که از هند آمده بود، به مخالفت با مدارس جدید پرداخت. وی بر سر منبر خطاب به مردم گفت:
گوهر گرانبهای شریعت، دست فرسودِ علم جغرافیا و زبان ایتالیا و فرانسوی شده... نگذارید عَلَمی را که نیاکان شما برافراشتند به دست این قوم فرومایه که خود را فرنگی مآب می نامند سرنگون گردد...
پس از سخنان طالب حق، طلاب و اراذل و اوباش آن مدرسه را هم ویران کردند.
چند سال بعد، بار دیگر در تبریز ملایان به غارت و ویران ساختن چند مدرسه ای که در شهر تأسیس شده بود پرداختند. این بار، عدم رضایت بازاریان را از حضور مردی بلژیکی به نام پریم در ادارۀ گمرک بهانه قرار دادند، مردم را در مسجد شاهزاده جمع کردند و آخوندی به نام سیدمحمد یزدی بر منبر رفت و گفت:
دین شما از دست رفت، در شهر مسلمان میخانه ها باز شد، در شهر مسلمان معلم خانه ها (مقصود دبستانهایی ست که به جای مکتبخانه ها تأسیس شده بود) اطفال شما را از دین به در کردند، نان و گوشت شما را سپرده به دست بیگانگان و کفار کردند... در این شهر سه چیز نباید وجود داشته باشد: میخانه، معلم خانه و مسیو پریم¨.
پس بار دیگر طلاب و اراذل و اوباش همۀ مدارس و میخانه های شهر را غارت و ویران کردند. آن گاه محمدعلی میرزا ولیعهد که مقرّش در تبریز بود، دستخطی به این شرح صادر کرد که در منابر بخوانند:
آقایان مجتمعین مسجد شاهزاده، مسیو پریم را الان روانه کردم، آنچه میخانه و معلم خانه بود قدغن کردم که هم را ببندند، متفرق شده، به دعاگویی مشغول شوید. امضاء ولیعهد¨.
در نهضت مشروطه، از یک طرف مستبدان که در رآس آنان شیخ فضل الله نوری قرار داشت، مشروطه خواهان را لاقید، لاابالی، لامذهب، منکر شریعت، و معتقد به طبیعت می نامیدند، و از جمله تأسیس مدارس دخترانه را با گستاخی تمام در شمار "اشاعۀ فاحشه خانه" قلمداد می کردند¨، و از سوی دیگر محمدعلی شاه دست در دست لیاخوف و شاپشال روسی با تأیید ضمنی شیخ فضل الله نوری و دیگر روحانیون مستبد، مجلس شورای ملی را به توپ بست و مشروطیت را با پشتیبانی آخوندها تعطیل کرد. ولی سرانجام در برابر مقاومت مشروطه خواهان شکست خورد، از سلطنت عزل گردید، و به سفارت روس پناه برد، و شیخ فضل الله نوری هم اعدام گردید. از آن به بعد تأسیس مدارس جدید به شیوۀ اروپایی رو به افزایش نهاد، گرچه ملایان از مخالفت خود در این باب دست برنمی داشتند و همچنان به تحریک عوام الناس می پرداختند.
دکتر عیسی صدیق: مخالفت روحانیون با مدارس جدید
دنبالۀ این ماجرا را از زبان دکتر عیسی صدیق بشنویم. وی نوشته است:
پس از تغییر منزل مرا به مدرسۀ کمالیه نزدیک مسجد معیّر گذاشتند. این مدرسه تحت نظر حاج میرزا یحیی دولت آبادی بود. " یک سالی در این جا به تحصیل اشتغال داشتم که روزی پدرم مرا به مدرسۀ سیدنصرالدین برد و آخوند ملاهاشم که در آن جا حجره داشت سپرد..." در حدود دو سال در آن مدرسه درس خواندم. "علت بیرون آوردن من از مدرسۀ کمالیه این بود که مردم مقدس به تبعیت از روحانیونِ عصر، رفتن به مدارس جدید را جائز نمی شمردند و آنها را باعث سستی عقیده و ایمان می دانستند." مؤسس و مدیر مدرسۀ کمالیه مرتضی خان باآن که آداب و رسوم مذهبی را دقیقا مراعات می کرد و با علما و پیشنمازان و مجتهدین محله مانند... روابط حسنه داشت... با این وصف از گزند و آزار معاندین و کهنه پرستان و متعصبین افراطی مصون نبود. در تمام کوچه هایی که به مدخل مدرسۀ کمالیه ختم می شد بر دیوارها با گچ و زغال به خط درشت نوشته بودند: مرتضی خان مدیر مدرسۀ کمالیه بابی ست. بعضی از اراذل را نیز تحریک می کردند که در موقع عبور او از کوچه و بازار کلمات زشت بر زبان آورند. یک روز هم که آن خدمتگزار فداکار به فاصلۀ چند متر مقدّم بر صف ما از مدرسه به خانه می رفت، از پشت بام مشرف به کوچه یک سینی از خاکستر بر سر او می ریختند¨.
وی بعد به کوشش یکی از خویشان برای ادامۀ تحصیل به دارالفنون می رود و در سال دوم آن پذیرفته می شود. نوشته است هر روز عصر:
پس از زنگ آخر به خانه بازمی گشتم، در بین راه مخصوصا چهارراه عباس آباد کسبه و پیشه وران متعصبی بودند که مرا می شناختند و هر روز که ناگزیر بودم از آن جا عبور کنم کلماتی که حاکی از انزجار آنها نسبت به دارالفنون و تحصیلات جدید بود به زبان می آوردند و من از ترس لب نمی گشودم¨.
او در کلاس سوم دارالفنون "هندسه فضایی، جبر و مقابله، جغرافیا، تاریخ عمومی، تاریخ طبیعی، نقشه کشی، زبان فرانسه، فیزیک و شیمی"¨ می خوانده، و به یقین در درس شیمی قانون لاوازیه را نیز خوانده بوده است، مع هذا از ادای فرایض دینی غافل نبوده، زیرا نوشته است: هر روز پس از ورود به منزل نماز می خواندم و به فراگرفتن دروس روز مشغول می شدم و زودتر شامی خورده به خواب می رفتم. دو ساعت قبل از طلوع آفتاب برمی خاستم و بقیه دروس را یاد می گرفتم. سپس به اداء فریضه می پرداختم¨...
باج دادن دو پادشاه قاجاری به روحانیون
از آنچه گذشت روشن می گردد که آخوندها به طور کلی به جز "مکتبخانه" و "مدرسۀ طلبگی"- یعنی مدرسه های سنّتی- هیچ مدرسۀ دیگری را قبول نداشتند، حتی دبستان یک کلاسۀ میرزا حسن رشدیه را در تبریز. در ضمن قدرت آنان به حدی بوده است که وقتی در اوان سلطنت ناصرالدین شاه دارالفنون افتتاح گردید، مدرسه ای که در آن علوم جدید: دواسازی، طب و جراحی، مهندسی، معدن شناسی، توپخانه، سواره نظام، و پیاده نظام، علاوه بر زبان فرانسه و تاریخ و جغرافیا و طبیعیات، ریاضیات تدریس می شد، و هفت تن معلم اروپایی – که آخوندها آنان را "کافر" و "نجس" می دانستند- استادان علوم جدید مدرسه بودند، شاه ناچار گردید برای اسکات آخوندها به باج دادن به آنها تن دردهد و دو ایرانی واجد شرایط را، یکی به عنوان "اذان گو" و دیگری را به عنوان "پیشنماز" به خدمت در دارالفنون بگمارد، تا اولی در مدرسه به موقع اذان بگوید و دیگری امامت شاگردان را در هنگام اقامۀ نماز به عهده بگیرد¨.
در دارالفنون تبریز که از آن با نام "مدرسۀ مظفری" نیز یاد شده است و در آن زبانهای فارسی، عربی، فرانسه، طب، هندسه، پیاده نظام، توپخانه، دواسازی و ریاضیات تدریس می گردیده است، نیز یک تن به عنوان "پیشنماز" از جمله حقوق بگیران مدرسه بوده است¨.
در جمهوری اسلامی، حوزۀ علمیۀ قم به مرور جانشین وزارت آموزش و پرورش می شود
بدین ترتیب ملاحظه می کنید که بین رنه گنون فرانسویِ نومسلمان و استاد سید حسین نصر فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد، از یک طرف، و علمای حوزوی ما از طرف دیگر، در مخالفت با علم جدید تفاوتی وجود ندارد. در دو سه دهۀ اخیر نیز طالبان در افغانستان، و گردانندگان چندهزار مدرسۀ قرآنی در پاکستان¨، و نیز جمهوری اسلامی ایران هر یک به گونه ای در مخالفت با علوم تجربی و مدارس جدیدو حتی علوم انسانی در همین راه گام برمی دارند. چنان که در یکی دو سال اخیر حکومت اسلامی ایران به دو کار- به موازات یکدیگر- در همین زمینه دست زده است:
حکومت اسلامی با تمام تغییراتی که در سی سال گذشته در برنامۀ مدارس به وجود آورده است، هنوز معتقد است که سیستم فعلی آموزش و پرورش غربی ست و بر مبنای فکری سکولار بنا شده است، بنابراین باید "متحول" شود. در اجرای این مقصود "سازمان اوقاف و امور خیریۀ جمهوری اسلامی"، مدارس اسلامی با عنوان "معارف" تأسیس می کند که از مقطع ابتدایی تا دبیرستان را دربرمی گیرد. حیدر مصلحی رئیس سازمان اوقاف و امور خیریۀ ایران به خبرگزاری مهر گفته است:
"دو مدرسه در حوزۀ معارف تحت پوشش امامزاده ها تأسیس شده است و در نظر داریم با هزینۀ امامزاده ها فضای فرهنگی ویژه ای را در حوزۀ معارف به وجود آوریم. رئیس سازمان اوقاف همچنین تاکید کرده است که با آموزش و پرورش توافقی داشته ایم و در سال آینده ( 1387) تعداد زیادی از این مدارس را تأسیس خواهیم کرد...". "وزارت آموزش و پرورش طرحهای مشترکی با حوزۀ علمیه در دست اجرا دارد که بخشی از آن مربوط به برنامه ریزی در زمینۀ کتابهای درسی ست. از جملۀ این تحولات تاکید دارد که باید محتوای کتابهای درسی دختران و پسران با هم متفاوت باشد چون دخترها و پسرها با هم متفاوتند و دلیلی ندارد که آموزش و پرورش این تفاوتها را در نظر نگیرد....¨"
دیگر آن که، معاون مالی و اداری مرکز مدیریت حوزه های علمیۀ خواهران گفت:
تفاهم نامۀ واگذاری بیش از چهارهزار مدرسه در سراسر کشور به امضای مدیر حوزۀ علمیۀ قم و وزیر آموزش و پرورش رسید... در این تفاهم نامه که به امضای آیت الله مقتدایی به نمایندگی از حوزۀ علمیه و علی احمدی وزیر آموزش و پرورش رسید، چهارهزارو دویست واحد آموزشی در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان به مدت پنج سال به مراکز حوزوی واگذار می شود... پیش بینی می شود با تدوین این مقررات، گروهی از این مدارس در مهرماه سال جاری ( 1388) به حوزه های علمیه واگذار شود¨.
رهبر جمهوری اسلامی: تدریس "علوم انسانی" موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی ست
در تاریخ هشت شهریور 1388، آیت الله خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران، در جمع شماری از استادان، اعضای هیأتهای علمی، و رؤسای دانشگاههای ایران آشکارا به جنگ علوم انسانی در دانشگاهها رفت و اظهار داشت: "آموزش بسیاری از علوم انسانی در دانشگاهها باعث بی اعتقادی به تعالیم الهی واسلامی می شود. وی همچنین شمار استادان معتقد به جهان بینی اسلامی در دانشگاهها را کم ارزیابی کرد" و "تحصیل حدود دو میلیون نفر از سه و نیم میلیون دانشجو در ایران در رشته های علوم انسانی را مایۀ نگرانی دانست. زیرا توانایی مراکز علمی و دانشگاهها در زمینۀ کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست." وی افزود:"بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هایی ست که مبانی آنها مادیگری و بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی ست و آموزش این علوم موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی می شود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد.¨"
اگر تاکنون در حکومت اسلامی، به زنان اجازه داده نمی شد در برخی از رشته ها در دانشگاهها به تحصیل بپردازند، از این به بعد زنان و مردان متساویا اجازه نخواهند یافت درشماری قابل توجه از رشته های علوم انسانی ثبت نام کنند.

استاد سید حسین نصر و خیام
برگردیم به دنبالۀ مصاحبۀ روزنامۀ اطلاعات با استاد سید حسین نصر. در این مصاحبه با تکیه بر مکتب "سنّت جاویدان"، وی به پرسشهای مصاحبه کننده دربارۀ مسائلی مانند "هدف زندگی"، "چه هدفی را می توان برای زندگی تصور کرد"،"فهم زندگی چه تأثیری در خود زندگی دارد"و ... پاسخ داده است، و آن گاه مصاحبه کننده از او پرسیده است: "به نظر شما مولانا به معنای زندگی نزدیکتر است یا حافظ؟" و "در این میان نگاه خیام نیشابوری به زندگی را چگونه ارزیابی می کنید؟" استاد در جواب سؤال مربوط به مولانا و حافظ گفته است:
مولانا عارف بزرگی ست... و در واقع انسان کامل بود. به نظر بنده مقام معنوی مولانا از حافظ برتر است. از طرف دیگر حافظ یک شاعر الهی است. من حافظ را بزرگترین شاعر فارسی زبان می دانم...
از پاسخی که استاد به سؤال دوم خبرنگار اطلاعات دربارۀ خیام داده است نمی توان به سادگی گذشت. وی در پاسخ این سؤال که نگاه خیام را به زندگی، چگونه ارزیابی می کنید، گفته است:
نظر من نسبت به خیام با خیلی از افراد فرق دارد و آن را در یک مقاله نوشته ام. خیلیها خیام را فردی شکاک می دانند. من فکر می کنم چون او به عنوان مثال گفته است:
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی، خوش باش
مردم که این قبیل اشعار را می خوانند، خیال می کنند "خوش باش" به معنای لذت طلبی و لذت گرایی است و خیام مثل اپیکوریان قدیم و اپیکوریان یونان بوده. من اصلا چنین اعتقادی ندارم.باید توجه داشت که خیام چنان عالم دینی بزرگی بود که قاضی فارس نامه ای به او نوشته و از او فتوا خواسته است. او یکی از بزرگترین ریاضیدانان تاریخ است و در فلسفه نیز پیرو ابن سیناست.... در مجموع به نظر من خیام شاعری ست که زوال دنیا و گذران بودن همه چیز و نسبی بودن تمام تصورات ذهنی در مقابل حقیقت بیکران حق را به خوبی بیان کرده است. من وقتی رباعیات خیام را می خوانم، از این دید می خوانم، نه از دید یک شکاک مثل صادق هدایت که به خیام بسیار ارادت داشت. بسیاری از شکاکان و بی دینان دوران جدید به خیام گرایش فراوانی داشتند، هنوز هم دارند، چون می خواستند و می خواهند توسط او یک نوع پیش درآمد تاریخی برای جهان بینی خودشان ایجاد کنند.
استاد سید حسین نصر با نظر کسانی که خیام را فردی شکاک می دانند، یا عبارت "خوش باش" را در این رباعی:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی، خوش باش
به معنای "لذت طلبی" و "لذت گرایی" می دانند و خیام را در ردیف اپیکوریان می پندارند، مخالف است. چرا؟
چون به عقیدۀ وی، خیام چنان عالم دینی بزرگی بوده است که قاضی فارس به او نامه نوشته و از وی فتوا خواسته است. و آن گاه استاد نصر به صادق هدایت و بسیاری از "شکاکان و بی دینان دوران جدید" اشاره کرده است که می خواهند با تکیه بر رباعیات خیام یک پیش درآمد تاریخی برای جهان بینی خود ایجاد کنند.
به نظر بنده هر کس، و از جمله استاد سید حسین نصر حق دارد در هر مورد، رأی خود را ولو مخالف نظر دیگران باشد اظهار کند. ولی دربارۀ این که گفته است خیام عالم دینی بزرگی بوده است و صاحب فتوا، احتیاج به ارائۀ اسناد معتبر دارد، چون تاکنون کسی از صاحبنظران در این باب سخنی نگفته است، در حالی که دربارۀ الحاد و زندیق بودن خیام، هم در گذشته و هم در روزگار ما، افراد متعددی دادِ سخن داده اند. درست است که استاد نصر در همین مختصری که از وی نقل کردم به یکی از مقاله های خود دربارۀ خیام اشاره کرده، ولی نگفته است کدام مقاله. گمان من آن است که مقصود وی مقاله ای ست که در سال 2009 با عنوان PoetScientist Khayyam as Philosopher نوشته است. آن مقاله را ندیده ام،ولو وی در آن مقاله مأخذی هم برای مدعای خود ارائه داده باشد، به دلیل عقلی نمی توان آن را پذیرفت. چرا؟ زیرا معقول به نظر نمی رسد که یکی از قاضیان فارس در جنوب ایران، از خیام، ساکن نیشابور در شمال شرق ایران- با فاصلۀ صدها فرسخ- آن هم در روزگاری که از تلفن و ای میل و امثال آن خبری نبوده است فتوا خواسته باشد، در حالی که به یقین در آن زمان دهها مفتی طراز اول در فارس وجود داشته اند.
دیگر آن که استاد سیدحسین نصر- دارای درجات فوق لیسانس و دکتری فیزیک، زمین شناسی، ژئوفیزیک، و تاریخ علم و فلسفه با گرایش علوم اسلامی از دانشگاههای معتبر MIT و هاروارد¨، بی آن که در امریکا به تحصیل اسلام شناسی پرداخته باشد و یا در حوزه های علمیۀ قم و نجف به درجۀ اجتهاد نائل آمده باشد- در یک بحث علمی، به جای آن که با مخالفان خود به صورت معقول و منطقی سخن بگوید، چرا به مانند آخوندهای متعصب، چماق تکفیر در دست کسانی را که عقیده ای جز او دارند " بی دینان دوران جدید" خوانده است.
چقدر اظهار نظر وی در قرن پانزدهم هجری قمری ( قرن بیست و یکم میلادی) در این باب شبیه است به اظهارنظر شیخ نجم الدین رازی مؤلف کتاب مرصادالعباد در قرن هفتم هجری قمری. او در کتاب خود پس از نقل دو رباعی زیر از خیام:
در دایره کامدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این عالم راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
*
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه، قِبَل فکندش اندر کم و کاست
گر زشت آمد پس این صُوَر عیب کراست
ور خوب آمد خرابی از بهر چراست
خیام را سرگشته و غافل و گمگشتۀ عاطل خوانده است:
بیچاره فلسفی و دهری و طبایعی که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گمگشته، تا یکی از فضلا که به نزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است از غایت حیرت درتیه ضلالت او را جنس این بیتها می باید گفت و اظهار نابینایی کرد.
یا: اما آنچ حکمت در میراندن بعد از حیات و زنده کردن بعد از ممات چه بود؟ تا جواب آن سرگشتۀ غافل و گمگشتۀ عاطل گفته آید¨.
گمان نبرید که تنها نجم الدین رازی بوده است که در هشت قرن پیش خیام را به سبب سرودن این رباعیها مورد حمله قرار داده است. خیر. مؤمنان دیگری نیز بوده اند و هستند که برای ثواب اخروی، خیام را به زبان فارسی و عربی مورد بی حرمتی قرار داده اند که از جملۀ آنهاست قاضی نظام الدین اصفهانی از شعرا و ادبای ذواللسانین قرن هفتم که رباعی "دارنده چو ترکیب طبایع آراست..." خیام را در چهار رباعی به زبان عربی جواب داده است. این کار تا روزگار ما نیز ادامه داشته است، چنان که به یاد دارم پس از شهریور ماه 1320 و حملۀ متفقین به ایران و تبعید رضاشاه از طرف دولت انگلیس به جزیرۀ موریس، که دکان دینداران بار دیگر در ایران رونق گرفت، روزنامه ای در تهران منتشر می گردید که نامش را به خاطر ندارم، در صفحه اول هر شمارۀ آن، در سمت راستِ نامِ روزنامه، یکی از رباعیات خیام چاپ می شد، و در سمت دیگر آن ، رباعیی از شاعری در ردّ رباعی خیام. ولی آنچه دربارۀ خیام و رباعیان او کاملا تازگی دارد آن است که استاد سیدحسین نصر، نه خیام، بلکه صدها هزارتن از خوانندگان ایرانی و غیر ایرانی ( پس از ترجمۀ فیتزجرالد) رباعیات خیام را در سراسر جهان که عبارت "خوش باش" را به لذت طلبی و لذت گرایی معنی می کنند "بی دین" خوانده است، آیا از استادی که ارادتمندانش از وی با عنوانهای "حکیم فرزانه" و "فیلسوف ارجمند" یاد می کنند¨، چنین اظهارنظری پذیرفتنی ست؟
مقایسه کنیم نظر استادسیدحسین نصر را دربارۀ کسانی که معتقدند خیام مردم را به خوش باشی دعوت کرده است، با اظهار نظر محمدعلی فروغی دربارۀ مخالفان خیام که وی را زندیق و کافر می دانسته اند.
فروغی، در مقدمه ای که در سال 1321 خورشیدی بر کتاب رباعیات حکیم خیام نیشابوری نوشته، ضمن اشاره به آنچه مخالفان خیام در زمینه های مختلف دربارۀ او نوشته اند، و از جمله این که برخی از رباعیاتش را دلیل بر کفر و زندقۀ او دانسته اند، این طور اظهار نظر کرده است:
کسانی که رباعیات خیام را دلیل بر کفر و زندقۀ او دانسته اند غافل بوده اند که این جستجوی حقیقت با دین و ایمان منافی نیست و چه مانعی دارد که کسی بر حسب ایمان قلبی یا دلایل فلسفی به وجود صانع مدرک یقین داشته باشد و همۀ تکالیف شرعی خود را به جا بیاورد و بگوید من از کار دنیا سردرنیاوردم یعنی حکمت کار خدا را نیافتم، بلکه اگر نگوید عجب است زیرا که فهم بشر از دریافت حکمت کار خدا عاجز است و اگر عاجز نبود، بشر نبود و اگر این اقرار به جهل و اظهار حیرانی کفر است پس چرا پیغمبر اکرم فرمود: ما عرفناک حق معرفتک؟ حق این است که آن کس که این پرسشها را می کند دیندار است زیرا معلوم می شود به حقیقتی قائل است که آن را درنیافته و می جوید... پس کسی که خیام را از جهت اظهار حیرانی در کار جهان سرزنش می کند ملتفت نیست که خود نیز چیزی درنیافته است و جهل مرکب دارد یا معنی حرفش این است که حقیقت منم. سرِ اطاعت پیش بیار و فضولی مکن و عقلی را که خدا به تو داده تا حقیقت بجویی کنار بگذار. و این در شرع حکمت و معرفت کفر است و اگر اعتراض این است که چرا به این بیان می گویی فراموش کرده است که این شعر است و لحن سخن شعری غیر از لحن تعلیم دین و فلسفه است و هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد¨.
ملاحظه می فرمایید که تفاوت ره از کجاست تا به کجا. فروغی به افرادی که خیام را کافر و زندیق می دانند با چه استدلال معقولی پاسخ می دهد، و استاد سیدحسین نصر صدها هزار تن از ایرانیان و غیرایرانیانی که فقط عبارت "خوش باش" را برخلاف عقیدۀ او، به معنی "لذت طلبی" می دانند " بی دینان دوران جدید" می خواند! و بر آنان می تازد. شگفتا، تاکنون آخوندها و "علما"ی حوزوی ما افرادی را که برخلاف عقیدۀ آنان چیزی می گفتند "کافر" و "لامذهب" و "مرتد" می خواندند و آنان را به قتل می رسانیدند، اینک این حربه را استادسیدحسین نصر، در قلب امریکا و در حالی که در زندگی روانۀ خود، در سلامت و بیماری، از تمام مزایای علوم جدید و فناوری استفاده می کند، به دست گرفته است.

استاد شعر هم می گوید
در پایان، موضوع دیگری را دربارۀ این "مصاحبه" یا "گفتگو" نباید ناگفته بگذاریم. و آن، این است که کریم فیضی خبرنگار اطلاعات، برخلاف عرف معمول خبرنگاران، به جای آن که خود دربارۀ موضوعهای مورد علاقه اش از استاد سیدحسین نصر پرسشهایی بکند و پاسخ بشنود، این مصاحبه شونده بوده است که پیش از مصاحبه، سؤالاتی را که خبرنگار باید از وی بکند، نوشته و به دستش داده است تا وی یکایک آنها را به ترتیب مطرح کند و جواب کتبی استاد را که از پیش آماده بوده است، دریافت کند.
پرسشهایی از نوع: "در دوران امر بین فیزیک و متافیزیک، زندگی تا چه حد فیزیکی و تا چه حد متافیزیکی ست؟"، "به نظر شما آیا میان زندگی و زبان رابطه ای وجود دارد؟"، "برخی با استناد به "الناس ینام" استدلال کرده اند که زندگی یک خواب است، آیا می توان این موضوع را قبول کرد؟"... نمی تواند پرسشهای خبرنگار روزنامۀ اطلاعات باشد. اینها پرسشهای دقیقی ست که استاد برای طرح نظریات خود نوشته و به دست خبرنگار داده است. اگر کسی در این باب اندک تردیدی دارد، به آخرین سؤال خبرنگار از استاد توجه نماید:
از شما بابت این گفتگو بسیار ممنونم. می ماند یک بیت شعر که می خواهم بخوانید و ختم کلام.
می خواهید شعری از خودم بخوانم یا شعر شاعران دیگر را بخوانم؟
از شعرهای خودتان بخوانید که خیلی بهتر است.
- بسیار خب. چون ذکری از مرحوم علامه طباطبایی شد و ماباایشان بحثی می کردیم، شعری را می خوانم که مبتنی بر آن بحثهاست:
دین حق را نیست حدی در ظهور
می درخشد بر من و تو همچو حور
گه پدید آید به اشکال بتان
گه تجلی می کند بر کوه نور
من شاعر نیستم، ولی گاه گاهی ابیاتی به ذهنم می آید.
بی تردید استاد سید حسین نصر که به هنرهای بسیار آراسته است، در پایان این "مصاحبه" خواسته است به همگان اعلام کند که به مانند عالمانی چون ابن سینا و باباافضل کاشانی و ... گاه گاه شعری هم می سراید و برای اعلام این مطلب، که از آن بیخبر بودیم، چه جایی بهتر از روزنامۀ اطلاعات!
محال و ممتنع است که در پایان مصاحبۀ طولانی دربارۀ مکتب "سنّت جاویدان"، به ذهن خبرنگار خطور کرده باشد که از مصاحبه شونده بخواهد یک بیت شعر برای من بخوانید!

یادداشتها:
مورخ 3324 زندگی، سنّت و تجدد"، گفتگو با دکتر سید حسین نصر، روزنامۀ اطلاعات بین المللی، شمارۀ¨
هفده تیر 1387، صفحه شش. در زیر عنوان "اشاره" آمده است: "متن این گفتگو { را} که از روزنامۀ اطلاعات {تهران} برگرفته شده است با هم می خوانیم."

¨جهانگیر شمس آوری، "دو فیلسوف در دو جهت با تجدد و بر تجدد"، ایرانشناسی، سال بیست و یک ، شمارۀ یک ( بهار 1388)، ص 28-40.
¨همان، 30.
¨همان، 37.
¨همان، 36.
¨همان، 32.
¨همان،همان.
¨احمد کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، انتشارات امیرکبیر، چاپ یازدهم، تهران،خرداد 1354،ص. 21.
¨تاریخ فرهنگ آذربایجان، چاپ 1332، ص. 64-66؛ تاریخ مشروطۀ ایران، ص. 31.
¨تاریخ فرهنگ آذربایجان، ص. 64-66.
¨تاریخ مشروطۀ ایران، به نقل از یکی از "لایحه های بست نشینان" ،ص. 415-416.
¨ دکتر عیسی صدیق، یادگار عمر، شرکت سهامی طبع کتاب، تهران، جلد اول، چاپ دوم، 1340، ص. 13-16.
¨همان، ص. 33.
¨همان، ص. 34.
¨همان، ص. 33.
¨حسن محبوبی اردکانی. تاریخ تحول دانشگاه تهران و مؤسسات عالی آموزشی در عصر خجستۀ پهلوی، دانشگاه تهران، 1350، ص. 317 به بعد.
¨همان.
¨مصطفی دانش، سوء استفاده از کلام خدا، خاورمیانه در کوران بنیادگرایی،شرکت کتاب،1383/2004، ص. 201-207.
¨"تحت پوشش و با هزینۀ "امامزاده"ها سازمان اوقاف "مدارس معارف" تأسیس می کند."روزنامۀ کیهان،لندن،شماره 1197، مورخ 16 تا 22 اسفند 1386، ص. 4.
¨" واگذاری چهارهزار و دویست مدرسه به حوزۀ علمیه"، مجله خواندنی، سال هفت، شماره 55، خرداد 1388، ص. 14.
¨" ابراز نگرانی آیت الله خامنه ای از آموزش علوم انسانی در دانشگاهها" به نقل ازBBC Persian ، دوشنبه 31 اوت 2009/نه شهریور 1388.
¨در ترجمۀ کتاب نیاز به علم مقدس تألیف استاد نصر، وی به این شرح معرفی شده است: "دکتر نصر در سال 1312 در تهران متولد شد. در سیزده سالگی رهسپار امریکا شد و در آنجا دورۀ دبیرستان را به اتمام رساند. سپس به مؤسسۀ فنآوری ماساچوست (MIT) وارد شد و در 1333 ( 1954) به اخذ مدرک کارشناسی فیزیک موفق شد... سپس به دانشگاه هاروارد راه یافت و در زمین شناسی و ژئوفیزیک در سال 1335 ( 1956) کارشناسی ارشد، و در تاریخ علم و فلسفه با گرایش علوم اسلامی در سال 1337 ( 1958) دکترا گرفت.
موضوعی که بسیار عجیب می نماید آن است که دکتر نصر را خانواده اش در حدود سال 1325 که جنگ دوم جهانی تازه به پایان رسیده بود، و در حالی که طفلی سیزده ساله بوده است به آمریکا فرستادند. در آن سالها بسیار بندرت خانواده های سرشناس و متمکن کودکی را در این سن و سال به اروپا می فرستادند تا چه رسد به امریکا. آن زمان را با سالها شکوفایی اقتصادی اواخر سلطنت محمدرضاشاه، که تعداد قابل توجهی از خانواده ها، فرزندان خردسال خود را برای تحصیل به اروپا و امریکا می فرستادند، نباید مقایسه کرد.گمان نویسندۀ این سطور آن است که در سال 1324 و 1325 تعداد کودکان ایرانی که در دبیرستانهای امریکا درس می خوانده اند انگشت شمار بوده است . این کودک سیزده ساله،سالهای تحصیل در مدرسۀ Peddie در نیوجرسی چگونه گذرانیده است، چه کسانی سرپرستی و هدایت او را به عهده داشته اند، و او با چه کسانی دمخور بوده است!

¨ نجم الدین رازی، مرصادالعباد، به اهتمام محمد امین ریاحی، چاپ سوم، تهران، 1366، ص. 31.
¨ " ... حکیم فرزانه و فیلسوف ارجمند معاصر جناب آقای دکتر سید حسین نصر( دامت افاضاته) درگذشت مادر ارجمندتان، سرکار خانم ضیاء اشرف نصر، نوۀ شهید بزرگوار شیخ فضل الله نوری، رحمه الله علیهما را به حضرت عالی و خانواده ارجمندتان تسلیت می گوییم... دکتر غلامرضا اعوانی، دکتر مصطفی محقق داماد، دکتر شهین اعوانی، ... سید محمود دعایی." به نقل از روزنامۀ اطلاعات بین المللی، شماره 1380، مورخ اول 1386.
¨محمد علی فروغی، رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری، با مقدمه و حواشی به اهتمام محمدعلی فروغی و دکتر غنی، تهران، 1321، ص. 12 و 13.