Saturday

گزیده ای از مقدمۀ " وقایع اتفاقیه"

با استنباط از همین گرازشها پی می برد که استبداد به جنون کشده ناصرالیدن شاهی و درباریان غارتگر مظفرالدین شاهی و درباریان غارتگر مظفرالدینشاهی بنای ستم و غارت را به حدی برافراشته اند که جز در غلطیدن و از بیخ و بن فروریختن سرنوشتی ندارد و این بنایی است که البته خلل خواهد کرد مردم به جان آمده اند و خواه و ناخواه به حکم همدردی متحد شده اند و قیام خواهند کرد و قیام مردم از جان گذشته به برکت اتفاقشان قطعا موفق خواهد شد. با این پیش بینی سنجیده و متکی به گزارش های دقیق واقعیات، چه بهتر که از قدرت محکوم به زوال طرفداری نکنند و به محرومان در آستانۀ قدرت بپیوندند تا بتوانند بر سفره ای که عنقریب گسترده خواهد شد مسند نشین محترمی باشند. این شیوه همیشگی حکومت استعماری بریتانیا بوده است و امروز نیز حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود. اگر دولت انگلیس به حمایت مشروطه خواهان آمد و جراید لندن فریاد عدالتخواهی نویسندگان ستم رسیده ایران را منتشر کردند و سفیر انگلیس پذیرای مهمانان ناخوانده شد، نه برای سعادت ایران دلش سوخته بود و نه از حالِ زارِ ملت ستم رسیده تأثری داشت. حکومت بیدادگری که صدها میلیون مردم استعمارزدۀ هند را در اعماق جهل و بی خبری نگه می دارد، محال است هوادارِ ِ ایران و ایرانی باشد و حتی یک قدم صمیمانه در راه ترقی این ملت عقب مانده بردارد، که نکند گرگِ پوستین دوزی. از نظرگاه دولتی تاجرپیشه و استعمارگر چه بهتر که سروکارش در ممالک عقب افتاده با یک نفر باشد، که همیشه تهدید و تخویف یک نفر به مراتب آسانتر است تا یک ملت و گرچه بی سواد و جاهل و افسون پذیر، که به هر حال خالی از سرهای پرشور و دلهای جسور و مغزهای متفکر نیست. اما در شرایطی که پایه های حکومت فردی متزلزل شده است، چاره ای جز همراهی و همدردی به ملت طغیانگر نیست. کاروان ستم رسیدگان و دادخواهان به حرکت در آمده است و دیگر افسون ساعت سعد و نحس در دلهای مشتاق کاروانیان مؤثر نیست، در چونین شرایطی شرط عقل و مصالح عالیۀ امپراطوری فخیمه در این است که همگام کاروان حرکت کند، حتی منصب چاووشی کاروان را برعهده گیرد تا سرانجام در فرصتی مناسب و برسر دو راهی تاریخ، مستان ِ بادِ غرور را در درکاتِ استبدادی دیگر به چنگ رهزنانی دیگر بسپارد.....