گوسالة سامري
سه شنبه 29 مهر 1382
گوساله سامري، سايه سعيدي سيرجاني
آقايان خانمها سوالي داشتم. همانطور كه مطلع شده ايد روز گذشته جمعي از خانوادة زندانيان سياسي با حضور خود در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران به دادخواهي پرداخته بودند كه با رسيدن نامة خانم شيرين عبادي با بهانة احترام به خواستة ايشان به تحصن خود پايان دادند.
اجازه دهيد اين خبر را باز بخوانيم و باز بخوانيم تا ببينيم كه كابوسي خيالي نيست. امان از بوي گزندة اين خبر. سوالم اين است و از شما هموطنانم مي پرسم كه: آخر چه شد؟ چه شد كه حتي يك تن از اين افراد عزيز شنوندة چنين درخواستي لب به اعتراض نگشود و يك چراي ناقابل بر زبان نياورد؟ آيا نپرسيديد به چه دليل بايستي از تنها وسيلة دادخواهي و كوتاهترين صدايي كه منعكس كنندة واقعيات ايران جمهوري اسلامي زده است جلوگيري نمود؟ آيا با بهانة خطرناك "احترام" در كنج ترديد چه كنم گرفتار افتاديد و دم بر نياورديد كه "احترم به چه؟".
نكند، نكند بلاي استبداد خفقان آثارش را نمايانتر، بي پرده تر و كريه تر بر فرقمان مي كوبد كه دور باش و كور باش. امان از استبداد كه هر روز از آستينش فني تازه بر بازار زهد فروشان و قدرت زدگان مي بارد و صد امان از جماعت قلم بدست و سخنوران دكتر مآبي كه نسخه پيچ درد ملت شده و يك صدا در سنگر دفاع ازستونهاي در حال ريزش نا نظام استبداد قرار گرفته اند باطل در اين خيال كه مي توان بيش از اين راه بر بينايي مردم بست.
عزيزان، استبداد زده ايم شاهدش هم همين "احترام" لعنتي است كه راه هر گونه چون و چرا كردن را مي بندد و اصيل ترين خميرماية بت تراشي و يار لازم و ملزوم بت پرستي اش مي شود: يعني گور پدر هر چه حق بشر حق بشر است.
تا به حال جن زدة نامسلمانان مقدس مآبي بوديم كه با درد اسلام عزيز اسلام عزيز فتنه ها باريدند و حال شاهد بت عيار تراشي مطلا به شعار حقوق بشر هستيم.
بس است. اينك و همين لحظة مهم است تا من ايراني راه را از چاه تشخيص دهم. زمان واقعي بردن همينجا است و بس. اينكه خوانده ايم مردان خدا پردة پندار دريدند نه افسانه بوده نه رويا. اگر من ايراني بر بلايي كه سالهاست بر جانم افتاده امروز نايستم خوابيده ام و از دنيا و نفع صاحب شعاران آن بي اطلاع.
خانواده هاي محترم زندانيان سياسي ايران امروز ما، عزيزان شما براي موثر بودن كلام و رسانايي صداي اعتراض به اين آشفته نمايي البته و صد البته منظم آراسته در نزد سران جمهوري اسلامي دربندند. دستگاههاي جاسوسي و امنيتي حكومتي مستبد گريزي ندارد جز مبارزه در اين تنها صحنة ايجاد شده: يعني : داعية حقوق بشر. فراموش كرده ايد بازي كنوانسيون حقوق بشر تهران را در بيست و هشت نه سالي پيش؟ فراموش كرده ايد دعوي يونسكو را در به راه اندازي سمينار " معرفي معاويه" و به كوشش دانشمندان اسلام شناس سوري؟
عزيزان، من درد سكوت را آنهم به انواعي گوناگون چشيده ام.اما سكوت در مقابل ظلم مرگ آدمي است. آن سكوتهاي ديگر را مي توان ناديده گذشت، اما از سكوت در مقابل دراز دستان به حريم انسان و آزادگي انسان ابدا. توجه داشته باشيم كه شيشة عمر اين بختك هفت خط و خال پوشاندن نقطة عريان ضعفش است و بس. يعني همان : حقوق بشر! و اين نكبت را بر فرقمان بارد كه:اين هم درد حقوق بشرتان پس بخوريد و ديگر چه دادتان هست. و با تعبير و تفسير هنرناشناسان اما صفحه كليد شناسان زمانه چادري از اين واژه بر سرمان مي كشد تاريكتر از چاه ويلك.
اين حقوق را نه فردي مي تواند برايمان ديكته نمايد و نه تقدسش از مقولة احترام بالاست. در دسترس ترين رابطة ميان ذهن نقاد آدمي است و حياتش. در وجود تك تك افراد نهاده شده.در دل خود شماست و با شماست. اگر در خانه كس است يك حرف بس است.
<< Home