بلاي اسلام در سرزمينمان
قدرت اسلام و باقي بلايا....
اجازه دهيد نكتة مهمي فراموش نشود
نوشتة آقاي آقاجري و نظرية " اسلام نوگرا"، ماهيت وجودي عبدالكريم سروش ، سخنان آقاي ابراهيم يزدي و آخرين بيانات خانم عبادي در كانادا را كنار هم بگذاريد.اين جماعت سوا از درس حوزة نجف خوانده ها ي از اسلام بريده با چه تلاشي سعي در القا چه بت اعظمي دارند.آسلام اسلام است ديگر انواع و اقسام ندارد و سلاحي است مخرب در دست هر قدرت مداري. البته با تجربه سرزمين ما چماقي پنهان براي حفاظت هر داربست حكومت حاكمة اي...
آخر مگر نه اين است كه تجربه ها كرديم و بايست درسها آموخته باشيم. قيام مشروطه خواهي و بلاي چرخش مشروعه اش مگر كم درس عبرتي بود؟ بلاي ايديولوژي، كه در سرزمينمان اسلام نقش همواره جاري آن را اعمال نموده بدترين سمي است كه به ملت تزريق گشته. قدرتمدار ان يكه تاز همواره سعي از استفاده از سلاح مذهب براي دوام و مردمي نمود دادن خود داشته اند. .. اگر همين بزنگاه زندگي مان يكسره اين بلا را دور نگردانيم در همان مردابي كه درگيرمان كرده مانده ايم كه بمانيمهر مذهبي و پيروان آن مذهب به عنوان افراد آدمي و عقايدشان بايست كه از احترامي يكسان برخوردار باشند... اما بلاي اسلام در سرزمين ايران با اين غوره نشدن مويز گشتن ها از بين نخواهد رفتجبهة اي كه اتحاد ملي را سنگر سخن خود نموده ايد اگر در كار سياسي گام نهاده ايد حقيقتا آگاه هستيد از آنچه كه بر نسل قبل و قبل تر و خودمان رفته و مي رود. سخن شما آنگاه بانگ مردم ايران مي تواند باشد كه همينگونه داوري را بر اقليتهاي مذهبي و خصوصا بهاييان ايران بنماييد. آنچه كه تلويزيون جكومت جمهوري در پناه اسلام خزيده مكررا صورت داده تحقير همه گدشته تاريخي ما مردم ايران است و خفه نمودن صداي پيروان ديگر اديان... و بالاتر از همه اين گرو ه ها بي مذهباني كه از هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاده اند و انسان و خردگرايي را رمز آفرينش مي دانند... مگر نه اين است كه اين مرتدان مكاني از اعراب نداشته و در ساية حكومت عدل الهي اسلامي جان شيرين را فدا نمودند. چطور است كه شما مدافع اينان در اين زمانة بيداد نمي شويد؟ هم وطن كجا هستي؟ مگر همين صد سال پيش دختر ايراني منع از سواد نمي شد و اوج تكلم اش به قرآن خواني اي بسنده مي شد كه ملاي مكتب آن هم با ضرب تركه در كله اش چپانده بود .هم وطن كجا هستي؟ كه بنگري بعد از هزار و چهارصد سال به اصظلاح سياسيوني!! داراي منبر و بلند گو سخت مشغول اراية اسلام نويني به بازارند مبادا اين كالاي گرانبهاي حافظ كلام و گفتارشان از بين برود ديگ جوشي كه سالها مدعي تراشيده از شريعتي تا سروش. آخر اگر اين اسلام كه امروزه مدرن هم گشته را از يان جماعت بگيري نه تنها از كسي سر نيستند كه جايشان در هر مكاني است جز مديريت و مشاوره. مصلحاني كه پي نجات اسلامشان هستند تا رهاندن انسانها از قيد شستشوي افكار. چه سالهاست طوق اطاعت نهاده اند و تربيت و آموزش آزاد را سلب كرده اند سالهاست انسانها را مانند اسب درشكه نگاه داشته اند و اگر بوي تغييري و به هوش آمدني بشنوند آن روز است كه در رنگ و چهري حتي المقدور نو پسند اژديهاك زمان را سيراب گردانند. و چه تضميني بالاتر از مغز جوانان...روي صحبتم خصوصا با جوانان ايران است... اگر ما هنوز راه نيافتاده قهرمان دو شده ايم كه با انسانيتي والا مدافع زبانداران "مصلحت اسلام" شده ايم واي بر ما...اينها خودشان حرفشان را مي زنند .. ما به فكر بدبختي خودمان باشيم و در اين كوره راه فقط پي زدن عشقه هايي شويم كه با اسم دين و ايديولوژي ديگران سوارمان كرده اند و خوب سواري هم خورده اند. خبري همين ديروز منتشر كردند كه درس خوانده هاي قم به همه رشته هاي علوم انساني راه پيدا كنند. جاي جوانان در زندان و جاي اين از ما بهتران كه كم كم هر چه انديشة پويا و جامعه شناختي بوده را با ظرب زيد برابت توجبه مي كنند كي به بلايي كه بر سرمان مي رود متوجه مان مي كند.هم وطن آخر چه بر سر مان رفت كه يكباره هر چه داشتيم به دست تازه مسلمانان از خدا بي خبر افتاد و نپرسيدم كه بوديم چه آييني داشتيم و چه كرديم...
آقاي سروش كه براي خودش يكپا حافظ شناس هم گشته و با سفسطه هايي عجيب دست درازي به اين باقي ماندة تاريخ مان را هم دارد حافظ كه كم هست مولانا هم چيزي نيست در چنبرة نتيجه گيري هاي يكسان قالبي.. ياد تعليمات ديني دبيرستاني شان و انشا نگاري كه تزريق مي كرد نمي افتيد... گوشها را بسته اند و انگار نه انگار اين سرزمين محققاني داشته و يكشبه ره صد ساله رفته اند و براي خود با تفسيرهاي جالبشان يك مسلمان دو آتشه اي از حافظت تحويل مي دهند كه هيهات مي ماني كه اين اعجوبه كجا بود كه نمي شناختيمش. آزادگي مولانا را به كل ناديده مي گيرند و با ريسمان محكم متكلم وحدگي شان چنان مولانايي تحويلت مي دهند كه مي ماني اين همان مردي است كه فرياد مي زد: دستم چرا گيري اگر من گوشة نان بشكنم..
افرادي كه با نام جبهة اتحاد ملي گرد هم آمده ايد آيا نگاهي به چند كتاب گريخته از چنگك سانسور، ببخشيد اصلاحات، انداخته ايد: نمونه اش : تاريخ ايران از انقراض ساسانيان تا ظهور اعراب را مي گويم از دكتر محمد محمدي ملايري. دانشمند گرانقدر ايران زمين مان كه سالها رياست دانشكدة الهيات دانشگاه تهران را داشت. محققي ارزشمندي كه با تسلط كامل بر زبان عربي و فارسي حاصل ساليان تحقيق خويش را براي شما به امانت نهاده. به خوبي نو كيسگاني چون مرتضي مطهري و جماعت همراهش را مي شناخت و با درايت برگه هاي تاريخ ما را پيش رويمان مي گذارد بي هيچ قضاوتي كه آخر تو جوان تحصيلكرده بخواني و يخ قالب انديشه اي كه سالهاست محكوم به آن گشته اي را بشكتي. تاريخ مشروطه را نگاهي بيانداز، ببين در صفجات خفيه نويسان انگليسي و تاريخ بيداري ايرانيان كه تماما گزارشات مستقيم است چه حقايقي برايت آشكار مي گردد. خيامي كه علي دشتي برايت معرفي كرد كه بوده و بالاتر از آن بر خود شخص علي دشتي چه گذشت. تحصيلكردة نجف كه با آگاهي از اسلام اين بند را شكست و روزهاي آغازين همين انقلاب اسلامي با چه برنامة دقيقي به خانه اش ريختند و بدن بي جانش را تحويل دادند. چه بسيار سرها كه در سرزمين ما زده شد تا مگر تو به خود آيي...
آخر شما هشدار را به كه مي دهيد؟ به كسي كه در ذهنتان واژة كافر نشاند؟ هم وطن نشاني را شتباه گرفته ايد.
هم وطن امامزادة نويني چون خامنه اي مترسكي بيش نبوده از بن بايست اين امامزاده تراشي را رها كرد. در گير ماندن در اين اسلام جز به بيراهه رفتن نيست. اگر اين راهي است كه اين جماعت در پي اش هستند باشند ولي بر من و تو و نسل نوين ايران است كه از اين قيد رها گردد. ايران ايران باشد بي هيچ پسوند و پيشوندي، ايراني ايراني باشد با هر مرام و انديشه اي.
كوته كنم سخن كه :چراغ راهمان چيزي جز سادگي دانش نيست. دانشي كه نورش وراي دين و تعصب روشني بخش انسانهاي پيروز بوده .....
سايه سعيدي سيرجاني
اجازه دهيد نكتة مهمي فراموش نشود
نوشتة آقاي آقاجري و نظرية " اسلام نوگرا"، ماهيت وجودي عبدالكريم سروش ، سخنان آقاي ابراهيم يزدي و آخرين بيانات خانم عبادي در كانادا را كنار هم بگذاريد.اين جماعت سوا از درس حوزة نجف خوانده ها ي از اسلام بريده با چه تلاشي سعي در القا چه بت اعظمي دارند.آسلام اسلام است ديگر انواع و اقسام ندارد و سلاحي است مخرب در دست هر قدرت مداري. البته با تجربه سرزمين ما چماقي پنهان براي حفاظت هر داربست حكومت حاكمة اي...
آخر مگر نه اين است كه تجربه ها كرديم و بايست درسها آموخته باشيم. قيام مشروطه خواهي و بلاي چرخش مشروعه اش مگر كم درس عبرتي بود؟ بلاي ايديولوژي، كه در سرزمينمان اسلام نقش همواره جاري آن را اعمال نموده بدترين سمي است كه به ملت تزريق گشته. قدرتمدار ان يكه تاز همواره سعي از استفاده از سلاح مذهب براي دوام و مردمي نمود دادن خود داشته اند. .. اگر همين بزنگاه زندگي مان يكسره اين بلا را دور نگردانيم در همان مردابي كه درگيرمان كرده مانده ايم كه بمانيمهر مذهبي و پيروان آن مذهب به عنوان افراد آدمي و عقايدشان بايست كه از احترامي يكسان برخوردار باشند... اما بلاي اسلام در سرزمين ايران با اين غوره نشدن مويز گشتن ها از بين نخواهد رفتجبهة اي كه اتحاد ملي را سنگر سخن خود نموده ايد اگر در كار سياسي گام نهاده ايد حقيقتا آگاه هستيد از آنچه كه بر نسل قبل و قبل تر و خودمان رفته و مي رود. سخن شما آنگاه بانگ مردم ايران مي تواند باشد كه همينگونه داوري را بر اقليتهاي مذهبي و خصوصا بهاييان ايران بنماييد. آنچه كه تلويزيون جكومت جمهوري در پناه اسلام خزيده مكررا صورت داده تحقير همه گدشته تاريخي ما مردم ايران است و خفه نمودن صداي پيروان ديگر اديان... و بالاتر از همه اين گرو ه ها بي مذهباني كه از هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاده اند و انسان و خردگرايي را رمز آفرينش مي دانند... مگر نه اين است كه اين مرتدان مكاني از اعراب نداشته و در ساية حكومت عدل الهي اسلامي جان شيرين را فدا نمودند. چطور است كه شما مدافع اينان در اين زمانة بيداد نمي شويد؟ هم وطن كجا هستي؟ مگر همين صد سال پيش دختر ايراني منع از سواد نمي شد و اوج تكلم اش به قرآن خواني اي بسنده مي شد كه ملاي مكتب آن هم با ضرب تركه در كله اش چپانده بود .هم وطن كجا هستي؟ كه بنگري بعد از هزار و چهارصد سال به اصظلاح سياسيوني!! داراي منبر و بلند گو سخت مشغول اراية اسلام نويني به بازارند مبادا اين كالاي گرانبهاي حافظ كلام و گفتارشان از بين برود ديگ جوشي كه سالها مدعي تراشيده از شريعتي تا سروش. آخر اگر اين اسلام كه امروزه مدرن هم گشته را از يان جماعت بگيري نه تنها از كسي سر نيستند كه جايشان در هر مكاني است جز مديريت و مشاوره. مصلحاني كه پي نجات اسلامشان هستند تا رهاندن انسانها از قيد شستشوي افكار. چه سالهاست طوق اطاعت نهاده اند و تربيت و آموزش آزاد را سلب كرده اند سالهاست انسانها را مانند اسب درشكه نگاه داشته اند و اگر بوي تغييري و به هوش آمدني بشنوند آن روز است كه در رنگ و چهري حتي المقدور نو پسند اژديهاك زمان را سيراب گردانند. و چه تضميني بالاتر از مغز جوانان...روي صحبتم خصوصا با جوانان ايران است... اگر ما هنوز راه نيافتاده قهرمان دو شده ايم كه با انسانيتي والا مدافع زبانداران "مصلحت اسلام" شده ايم واي بر ما...اينها خودشان حرفشان را مي زنند .. ما به فكر بدبختي خودمان باشيم و در اين كوره راه فقط پي زدن عشقه هايي شويم كه با اسم دين و ايديولوژي ديگران سوارمان كرده اند و خوب سواري هم خورده اند. خبري همين ديروز منتشر كردند كه درس خوانده هاي قم به همه رشته هاي علوم انساني راه پيدا كنند. جاي جوانان در زندان و جاي اين از ما بهتران كه كم كم هر چه انديشة پويا و جامعه شناختي بوده را با ظرب زيد برابت توجبه مي كنند كي به بلايي كه بر سرمان مي رود متوجه مان مي كند.هم وطن آخر چه بر سر مان رفت كه يكباره هر چه داشتيم به دست تازه مسلمانان از خدا بي خبر افتاد و نپرسيدم كه بوديم چه آييني داشتيم و چه كرديم...
آقاي سروش كه براي خودش يكپا حافظ شناس هم گشته و با سفسطه هايي عجيب دست درازي به اين باقي ماندة تاريخ مان را هم دارد حافظ كه كم هست مولانا هم چيزي نيست در چنبرة نتيجه گيري هاي يكسان قالبي.. ياد تعليمات ديني دبيرستاني شان و انشا نگاري كه تزريق مي كرد نمي افتيد... گوشها را بسته اند و انگار نه انگار اين سرزمين محققاني داشته و يكشبه ره صد ساله رفته اند و براي خود با تفسيرهاي جالبشان يك مسلمان دو آتشه اي از حافظت تحويل مي دهند كه هيهات مي ماني كه اين اعجوبه كجا بود كه نمي شناختيمش. آزادگي مولانا را به كل ناديده مي گيرند و با ريسمان محكم متكلم وحدگي شان چنان مولانايي تحويلت مي دهند كه مي ماني اين همان مردي است كه فرياد مي زد: دستم چرا گيري اگر من گوشة نان بشكنم..
افرادي كه با نام جبهة اتحاد ملي گرد هم آمده ايد آيا نگاهي به چند كتاب گريخته از چنگك سانسور، ببخشيد اصلاحات، انداخته ايد: نمونه اش : تاريخ ايران از انقراض ساسانيان تا ظهور اعراب را مي گويم از دكتر محمد محمدي ملايري. دانشمند گرانقدر ايران زمين مان كه سالها رياست دانشكدة الهيات دانشگاه تهران را داشت. محققي ارزشمندي كه با تسلط كامل بر زبان عربي و فارسي حاصل ساليان تحقيق خويش را براي شما به امانت نهاده. به خوبي نو كيسگاني چون مرتضي مطهري و جماعت همراهش را مي شناخت و با درايت برگه هاي تاريخ ما را پيش رويمان مي گذارد بي هيچ قضاوتي كه آخر تو جوان تحصيلكرده بخواني و يخ قالب انديشه اي كه سالهاست محكوم به آن گشته اي را بشكتي. تاريخ مشروطه را نگاهي بيانداز، ببين در صفجات خفيه نويسان انگليسي و تاريخ بيداري ايرانيان كه تماما گزارشات مستقيم است چه حقايقي برايت آشكار مي گردد. خيامي كه علي دشتي برايت معرفي كرد كه بوده و بالاتر از آن بر خود شخص علي دشتي چه گذشت. تحصيلكردة نجف كه با آگاهي از اسلام اين بند را شكست و روزهاي آغازين همين انقلاب اسلامي با چه برنامة دقيقي به خانه اش ريختند و بدن بي جانش را تحويل دادند. چه بسيار سرها كه در سرزمين ما زده شد تا مگر تو به خود آيي...
آخر شما هشدار را به كه مي دهيد؟ به كسي كه در ذهنتان واژة كافر نشاند؟ هم وطن نشاني را شتباه گرفته ايد.
هم وطن امامزادة نويني چون خامنه اي مترسكي بيش نبوده از بن بايست اين امامزاده تراشي را رها كرد. در گير ماندن در اين اسلام جز به بيراهه رفتن نيست. اگر اين راهي است كه اين جماعت در پي اش هستند باشند ولي بر من و تو و نسل نوين ايران است كه از اين قيد رها گردد. ايران ايران باشد بي هيچ پسوند و پيشوندي، ايراني ايراني باشد با هر مرام و انديشه اي.
كوته كنم سخن كه :چراغ راهمان چيزي جز سادگي دانش نيست. دانشي كه نورش وراي دين و تعصب روشني بخش انسانهاي پيروز بوده .....
سايه سعيدي سيرجاني
<< Home