فراخوان؟
امان از فريب دادن و صد امان از خود فريبي
نمي دانم چاره رهايي سرزميني كه در آن شيفتگان نقش مار از نوشته مار به مراتب بيشتر است در چيست. جماعت خودباور در خود فريبي
اندكي به خود نمي آيند تا ببينند ريشة اين همه بدبختي از چيست.
اگر درد را در ريا و تزوير مي بينيد پس چاره را ترياقي بايست قوام گرفته با اصول مبارزه ، يعني آگاهي به ضعف . يعني آشكار كردن ضعفها نه سرپوش و پنهان نمودن آنها.
نامه نخست عاليجنابان را در فراخوان به همه پرسي ديدم و از اين همه ذوق و ابتكار هنوز حيرت زده بودم كه نامه پشت نامه اضافه شد و چماقها برافراشته كه ديگر اصلي ترين شعار همين است و جز اين نيست بله چاره ما در فراخواني است آن هم به همت موج سواراني در معركه كه بدانيد آنچه "ما " مي خواهيم تغيير قانون اساسي است.م
انگار تمامي مشكلات ما در تغيير شيوة بزك نهفته است و نه بيش. و چه بهتر كه اين آرايش تازه با گلگونة شعار حقوق بشر باشد تا ديگر اين همه مدعي ريز و درشت را بايست از راه برداشت..و زهر پالايش بهترين درمان است.
چه بگويم كه انقدر نيز خويش را قبول دارند كه در بوق و كرنا كرده اند كه به به چه استقبال عظيمي و نخبگان فرنگ ديده و فعالان داخل مانده خواسته اي جز اين مهم ندارند
فالي زده اند خجسته شان باد اما براي من و تويي كه ضربه ها ديده ايم و فريادمان از سر مردم سوار شدن جماعت بلند است چه گودالي مخوف تر كه به مرداب راكد اين همه سال سرازيرمان كنند كه بله اين هم تحرك و اين هم دموكراتيك رفتار كردنمان
يادمان هست؟ روباه ملا شده بود بچه ها را درس مي داد... چاره مبارزه با اژديهاكي كه ريشه از ضعفهاي خودمان گرفته چيزي نيست جز لچكي بر سرش افكندن و نورقصي با شعار رفراندومي
هيهات كه هنوز راه رفتن نياموخته قهرمانان دويي برايمان تراشيده اند بيا و ببين و شاقول راست و متعادلشان هر چپ و راستي را در هم پيچانده كه اين است عين عدالت
اين حرفها را براي اين و آني مي گويم كه چون صدف قطره اشكي كه به من مي دادند مي زدم بر لب خود مهرو گهر مي كردم... هر چند ديگر بس است اين همه نكبت و شومن بازي..
آقايان خانمها من ايراني فغانم از بيداد است از روز تاريكم است از دشنة كينه اي است كه خودي فرو آورده و از لعاب زنان كوته آستيني است كه راست را كج خوانند و گويند همين است و بيش نيست
آقايان خانمها ادعاي تغيير قانون اساسي اعجوبه اي چون جمهوري اسلامي نموده ايد كه چاره دردمان باشد! آخر مگر هفتاد درصد جمعيت جوان ايران راي به اين ملغمه داده اند كه حالا راي به اصلاحش دهند؟
ببينم اگر در همان سال پنجاه و هشت صداي اعتراض آناني كه به صراحت گفتند به اين قانون اساسي راي نمي دهند را زير آوار رفراندومي ميليوني شكستيد حال چه شده همان مار سرما زده را دوباره دم زنده كني مي دهيد
آقايا ن خانمها چه شده كه بايستي اين آقايان دفتر تحكيم وحدت دو سالي زمان را مي كشتند و امروز روز كه موج مناسب را مي بينند باز زنده شوند و صدايشان را با فريب همه خواني به خورد مردم دهند
چه بگويم كه اگر اين است حكايت سياست بازان درس سياست ناخوانده و شيفتگان قدرت نوازي مرا با شما كاري نيست..
اگر صداي فرياد مبارزين را با طبل ما حقيم چون غالبيم مي نوازيد شاديتان مبارك خودتان باد كه نه غم صفا داريد نه ضربه تازيانه استبداد را مي دانيد كه چيست...
اگر سر بزنگاه انباشته گشتن نيروي تغيير لگامي اين چنين را چاره ساز ديده ايد ديگر كو تا شب باز ستاره اي بزايد و همت راستان دوباره به خود آيد.
بازي راه انداختن و سر مردم را گرم كردن و توجه را از همين برنامه اتمي اين غول دور كردن چه هماهنگي بهتر از جهل اين آقايان و خانمها مي طلبد كه انگاري اين ديو ريش و پشمي بيش نيست و با چنين نهيبي آن هم تا اين مقدار دموكرات منش تنوره كشان به آسمانها خواهد رفت و لشكر سپيدي به ميدان! آري درست بزنگاهي كه بيشتر از هر زمان ديگري حكومتي چند چهره اما يكدست خود را در خطر مي بيند چه به موقع به نجاتش شتافتيد كه ما خواهان تغيير قانون اساسي اش هستيم و فعلا لا غير!
يادمان باشد زماني كه تغيير حكومت در بيست و شش سال پيش رخ داد قدرت پرستاني درس قدرت ناخوانده پا به عرصه تاخت و تاز نهادند كه چاره اي جز ارعاب و كشتار براي بقاي خويش نداشتند. سالها گذشت و در سر دو بزنگاه نابودي ، يكي ماجراي سفارت خانة آمريكا و ديگري جنگ به خوبي پايه هاي قدرت خويش را محكم تر كوبيدند. ماجراي قتلهاي زنجيره اي راه انداختند و با يك تير دو نشان زدند گسترش بيشتر ترس و بالاتر از آن چهره نمايي و بزك اعاده دادرسي ناداشته خودشان. زماني كه خشم ملت را حس كردند به تزوير چهره سازي پرداختند و تمامي بديها را بر " گروه خودسري" كوبيدند كه انگاري پاك و مقدس زاده شده اند و ابدا عبايشان به خون آزاده اي آغشته نگشته است. و دوام اين ريا بي بلند گوهاي تبليغاتي مخالفاني خودساخته امكان پذير نمي بود تا اينكه دادخواهاني اصيل و با صراحت پا به ميدان نهادند. آن را نيز با حربة خانم دكتري خودساخته و ماجراي تقلبي نوارسازانشان داشتند به خورد خلق مي دادند كه باز هم همان اصالت حق خواهي به مقابله ايستاد. زمان خريدن و سر مردم را گرم كردن كار تازه شان نبوده و اين را با كمك نابخردان دوستاني به انجام مي رسانند كه خوب بر زمينت مي زنند و درست اين روز روز كه لرزة برنامه اتمي و حساسيت زماني اش مي تواند به كل آنها را نابود گرداند ناجي اي جز اين مدعيان اصلاح نمي توانند كه بتراشند...
يادمان باشد ماه زير ابر پنهان نخواهد ماند
سايه سعيدي سيرجاني
آذر ماه هزار و سيصد و هشتاد و سه
نمي دانم چاره رهايي سرزميني كه در آن شيفتگان نقش مار از نوشته مار به مراتب بيشتر است در چيست. جماعت خودباور در خود فريبي
اندكي به خود نمي آيند تا ببينند ريشة اين همه بدبختي از چيست.
اگر درد را در ريا و تزوير مي بينيد پس چاره را ترياقي بايست قوام گرفته با اصول مبارزه ، يعني آگاهي به ضعف . يعني آشكار كردن ضعفها نه سرپوش و پنهان نمودن آنها.
نامه نخست عاليجنابان را در فراخوان به همه پرسي ديدم و از اين همه ذوق و ابتكار هنوز حيرت زده بودم كه نامه پشت نامه اضافه شد و چماقها برافراشته كه ديگر اصلي ترين شعار همين است و جز اين نيست بله چاره ما در فراخواني است آن هم به همت موج سواراني در معركه كه بدانيد آنچه "ما " مي خواهيم تغيير قانون اساسي است.م
انگار تمامي مشكلات ما در تغيير شيوة بزك نهفته است و نه بيش. و چه بهتر كه اين آرايش تازه با گلگونة شعار حقوق بشر باشد تا ديگر اين همه مدعي ريز و درشت را بايست از راه برداشت..و زهر پالايش بهترين درمان است.
چه بگويم كه انقدر نيز خويش را قبول دارند كه در بوق و كرنا كرده اند كه به به چه استقبال عظيمي و نخبگان فرنگ ديده و فعالان داخل مانده خواسته اي جز اين مهم ندارند
فالي زده اند خجسته شان باد اما براي من و تويي كه ضربه ها ديده ايم و فريادمان از سر مردم سوار شدن جماعت بلند است چه گودالي مخوف تر كه به مرداب راكد اين همه سال سرازيرمان كنند كه بله اين هم تحرك و اين هم دموكراتيك رفتار كردنمان
يادمان هست؟ روباه ملا شده بود بچه ها را درس مي داد... چاره مبارزه با اژديهاكي كه ريشه از ضعفهاي خودمان گرفته چيزي نيست جز لچكي بر سرش افكندن و نورقصي با شعار رفراندومي
هيهات كه هنوز راه رفتن نياموخته قهرمانان دويي برايمان تراشيده اند بيا و ببين و شاقول راست و متعادلشان هر چپ و راستي را در هم پيچانده كه اين است عين عدالت
اين حرفها را براي اين و آني مي گويم كه چون صدف قطره اشكي كه به من مي دادند مي زدم بر لب خود مهرو گهر مي كردم... هر چند ديگر بس است اين همه نكبت و شومن بازي..
آقايان خانمها من ايراني فغانم از بيداد است از روز تاريكم است از دشنة كينه اي است كه خودي فرو آورده و از لعاب زنان كوته آستيني است كه راست را كج خوانند و گويند همين است و بيش نيست
آقايان خانمها ادعاي تغيير قانون اساسي اعجوبه اي چون جمهوري اسلامي نموده ايد كه چاره دردمان باشد! آخر مگر هفتاد درصد جمعيت جوان ايران راي به اين ملغمه داده اند كه حالا راي به اصلاحش دهند؟
ببينم اگر در همان سال پنجاه و هشت صداي اعتراض آناني كه به صراحت گفتند به اين قانون اساسي راي نمي دهند را زير آوار رفراندومي ميليوني شكستيد حال چه شده همان مار سرما زده را دوباره دم زنده كني مي دهيد
آقايا ن خانمها چه شده كه بايستي اين آقايان دفتر تحكيم وحدت دو سالي زمان را مي كشتند و امروز روز كه موج مناسب را مي بينند باز زنده شوند و صدايشان را با فريب همه خواني به خورد مردم دهند
چه بگويم كه اگر اين است حكايت سياست بازان درس سياست ناخوانده و شيفتگان قدرت نوازي مرا با شما كاري نيست..
اگر صداي فرياد مبارزين را با طبل ما حقيم چون غالبيم مي نوازيد شاديتان مبارك خودتان باد كه نه غم صفا داريد نه ضربه تازيانه استبداد را مي دانيد كه چيست...
اگر سر بزنگاه انباشته گشتن نيروي تغيير لگامي اين چنين را چاره ساز ديده ايد ديگر كو تا شب باز ستاره اي بزايد و همت راستان دوباره به خود آيد.
بازي راه انداختن و سر مردم را گرم كردن و توجه را از همين برنامه اتمي اين غول دور كردن چه هماهنگي بهتر از جهل اين آقايان و خانمها مي طلبد كه انگاري اين ديو ريش و پشمي بيش نيست و با چنين نهيبي آن هم تا اين مقدار دموكرات منش تنوره كشان به آسمانها خواهد رفت و لشكر سپيدي به ميدان! آري درست بزنگاهي كه بيشتر از هر زمان ديگري حكومتي چند چهره اما يكدست خود را در خطر مي بيند چه به موقع به نجاتش شتافتيد كه ما خواهان تغيير قانون اساسي اش هستيم و فعلا لا غير!
يادمان باشد زماني كه تغيير حكومت در بيست و شش سال پيش رخ داد قدرت پرستاني درس قدرت ناخوانده پا به عرصه تاخت و تاز نهادند كه چاره اي جز ارعاب و كشتار براي بقاي خويش نداشتند. سالها گذشت و در سر دو بزنگاه نابودي ، يكي ماجراي سفارت خانة آمريكا و ديگري جنگ به خوبي پايه هاي قدرت خويش را محكم تر كوبيدند. ماجراي قتلهاي زنجيره اي راه انداختند و با يك تير دو نشان زدند گسترش بيشتر ترس و بالاتر از آن چهره نمايي و بزك اعاده دادرسي ناداشته خودشان. زماني كه خشم ملت را حس كردند به تزوير چهره سازي پرداختند و تمامي بديها را بر " گروه خودسري" كوبيدند كه انگاري پاك و مقدس زاده شده اند و ابدا عبايشان به خون آزاده اي آغشته نگشته است. و دوام اين ريا بي بلند گوهاي تبليغاتي مخالفاني خودساخته امكان پذير نمي بود تا اينكه دادخواهاني اصيل و با صراحت پا به ميدان نهادند. آن را نيز با حربة خانم دكتري خودساخته و ماجراي تقلبي نوارسازانشان داشتند به خورد خلق مي دادند كه باز هم همان اصالت حق خواهي به مقابله ايستاد. زمان خريدن و سر مردم را گرم كردن كار تازه شان نبوده و اين را با كمك نابخردان دوستاني به انجام مي رسانند كه خوب بر زمينت مي زنند و درست اين روز روز كه لرزة برنامه اتمي و حساسيت زماني اش مي تواند به كل آنها را نابود گرداند ناجي اي جز اين مدعيان اصلاح نمي توانند كه بتراشند...
يادمان باشد ماه زير ابر پنهان نخواهد ماند
سايه سعيدي سيرجاني
آذر ماه هزار و سيصد و هشتاد و سه
<< Home