Thursday

فریاد بر سر خاتمی چیان

فریاد

دوستانم؛ قلم در دست گرفته ام. مانده در میان این خروار خروار ظلم.

دریغ که نه بوی خوشی است نه روراستی و صراحتی. جماعتی را می بینی که سرتاپا از ریا ریشه گرفته اند. با این ها در افتاده ای.

به هر چه برایت ارزش داشته حمله کرده اند. جنگ اهریمن را در همه صحنه ها می بینی.

از آزادی بیان؛ آزادی ؛ حق طلبی؛ فکر و اندیشه؛ به همه اینها حمله کردند. تا خود سوارش گردند.

همه قلب و ریا. تقلبی. ببخش. حالم به هم می خورد. ببخش که حسم را اینگونه برایت می گویم.

دوستان؛ خمینی خلخالی سعید امامی اشان رفتند. اما نخ چرخانان دست درازانی با جماعتی افزوده هوا را خفه کرده است....

می گفتی امان از سرزمینی که در آن شیفتگان نقش مار بیشتر از خود مار باشد. و می بینی این شیفتگان مرز نمی شناسند.

این دو سه سال بازی زشتشان را در صحنه ها دیده ای. در همه جا مقابلشان ایستادی. اما دریغ که درد نا آشنایان بت تراش در پی شر و شور راه انداختن و از این ورطه سود جویی را بهره جستن.

دوست ندارم به اسامی گنجی و فخرآور اشاره کنم. هر چند تلخی کلامم بر این جماعت است. و دروغ پردازی شان. اینها نه. بل آنهایی که پشت این افراد روشن و پنهان می شوند و بر دروغ پردازی اینان به به و کف کف می زنند و کاغذ سیاه می کنند و گوش را آزار.

انگار نه انگار دردکشیده ای هست. و بزنگاه محکوم کردن و پای میز محاکمه کشیدن جانیان و انسان ستیزان این سیستم مطرح است.
اگر همین فردا خامنه ای آمد و دموکراسی بازی درآورد و به روزه ببخشید به اعتصاب غذای اسلامی پیوست باز همین سیاهی لشکر با قوطی های رنگشان روان می شوند که کور باد و دور باد آن کس که دنبال گذشته اینان می گردد! و می گوید محکوم اید و مسوول در قتل.

به قول خودشان استغفرالله! کدام قتل؟ کدام قاتل؟ اجازه دهید همانگونه که محسن آرمین را چپاندیم درپست کمیسیون شکایت مجلس و اینگونه غسل و تیمم اش دادیم! دیگر چه جای ایراد گیری از جنایات این فرد؟ گنجی؟ کدام گنجی؟ آنی که روشنگری کرد؟

خودمانیم. من که هر خط و نوشته درآمده در این ده سال را پیگیر بوده ام و دنبال کنار هم گذاشتن سرخط ها؛ هیچ روشنگری و جوابی را در کاغذ سیاه کردن های این اکبر گنجی نیافتم. حتما این شعار پیشگان گنجشک رنگ کن و بلبل فروش دنبال سوالشان بوده اند و نه من! حتما اینان جنایت را دیده اند و نه من نوعی! حتما اینها قیم و ولی مقتولین هستند و لا غیر!همانگونه که بر مالکیت نوشتار و توبه گیری افراد دخیل بوده اند.

دوستان؛ این دعوت تظاهرات اکبر گنجی در مقابل سازمان ملل؛ در این روز روشن مضحکه ای است توهین آمیز. بزنگاه پای محاکمه کشاندن سیستم قاتل جمهوری اسلامی؛ جمع افکار عمومی و مثلا تظاهراتی در قلب نیویورک آمریکا آن هم در مقابل سازمان ملل به چه مقصودی انجام می شود؟

خوب است زنده هستی و دست درازان به حق را می بینی. ایشون دنبال چه حقی هستند که داغ دیدگان و " مردم مردم" را نادیده می گیرند؟

دوستان؛ فریاد می کشم و حالم بد می شود. از این همه دغل بازی. نه از گنجی نوعی. از این بی خبران شاید خوش خبر شنیده ای که از چنین مضحکه هایی کاغذ پشت کاغذ سیاه می کنند.

دوستان، همان حقه رفراندوم چیان که دو سال همه اعتراضات به کشتار کردستان؛ سرکوب مردم را خفه کرد و چپ و راست در خدمت بزرگ نمایی گنجی ختم شد این همان دام است. اکبر گنجی طراح این دغل بازی بود. چقدر جالب است که دست داریوش همایون؛ باور کنید نمی دانم چه موجودی این آدم را نویسنده یا روزنامه نگار معرفی کرد! بهتر بگویم حقنه کرد؛ روشن شد. این و آن یک باقرزاده البته همراه تیم راه توده سیمین خانم بهبهانی خوش درخشیدند! و وای بر ما که فریب اینان را کمتر از سیستم قاتل جمهوری اسلامی بدانیم.

آنانی که جوانکی با نام عباس فخرآور را تقویت کردند تا روز به روز در دروغگویی اش فروتر رود مگر غیر از تیم رفراندوم چیان هستند. اینجا گله و شکایتی از ریچارد پرل و الی لیک نیست. بل آن دست های مثلا ایرانی که این دام را چیدند را بایست دستشان را شناخت و گفت.

دوستان؛ سیستم جمهوری اسلامی مگر غیر از این حرکات در زمستان پنجاه و هفت بر ما پنجه انداخت؟ مگر جز سوار شدن بر خواست مردم و دست درازی به حق مردم؟

اینها همان روش را بکار برده و می برند. این طرح رفراندوم برای سوار شدن بر خشم مردم از این همه ظلم رقم خورد. بازیگرانش هم داعیه حق بشرشان روزنامه های دنیا را انباشت کرده. کجایش را ندیده بودیم! که دعوت به اعتصاب غذای عام هم می دهند. آقایان؛ تف به رویتان. معنی زندانی شما را هم فهمیدیم. انگار نه انگار چه گوهرهایی را به قتل رساندید. انگار نه انگار صدها ایرانی کرد ستان نشین دستگیر گشته اند. انگار نه انگار مردم از این همه دغل و ریایتان حالشان بد می شود. ابدا، شما برای جاسازی کردن و در جهت وزش باد موافق قرار گرفتنتان بتازید!
وای بر آنانی که غیر مسوولانه به نان و آب شما پرداختند.

دوستان؛ مراقب باشیم . این تیم در پی نگاه ماندن در قدرت؛ به نقش آفرینی مشغولند. باقی می شود نگاهبان حق بشر؛ آرمین می شود مسوول شکایات! گنجی می شود گاندی!! جای گل آقا هم خالی؛ که اگر زنده بود حتما می شد آزاد اندیش آزاده نگر! حالا هم علی شکوهی را روانه همان زندانی می کنند تا مبادا از دیگ جوش قدرت دستش کوتاه بماند.

تنها راه ما در این بزنگاه " بی تفاوتی" و عدم حمایت از این جماعت است.

اینها جریان قتل های سیاسی زنجیره ای را راه انداختند تا به دغل قتل نویسنده ای را به مرگ اتفاقی و پیگیر بودنشان به قاتلین نشان دهند! آره جان خودشان. اینها امتیاز مجله و روزنامه را به بازجویان و اطلاعاتی اشان دادند تا فضای باز گفتگوی تمدنهای! تقلبی شان را رنگین نمایند. اینها دست هر هنرپیشه ای را از پشت می بندند.

نگذاریم ؛ نگذاریم حنایشان رنگی بگیرد.

این لحظه فقط یک گفته هست و آن هم محکوم بودن سیستمی جانی است. هر حرکت دیگری در جهت فرار قاتلین است و جایگزین شدنشان در جمهوری اسلامی مدرن گشته شان!


سایه