كيش ؟ مات!
امان از اين راي و اين همه دردسر. زماني كه پايه هاي پوسيده قدرت مطلق زاييده از جهل ضعف و لرزه اش بر مردمان آشكار مي شود، ديگر نه ترسي بلكه خشمي از بقايش سرتاپايت را فرامي گيرد.
در اين معركه، فتنه "قدرت" همچنان جذابيت و نفوذ خويش را نمايان مي سازد. قدرتي كه از آن تك تك افراد اين ملت است. قدرتي كه در همين يك بسته بندي كوچك از درك و فهم خواست و شناخت دست درازان بدان معني پيدا مي كند. قدرتي كه چيزي نيست جز حق و حقوق. يادمان باشد كه پا به پايش نيز مسووليت و حمايت از حق ديگران قد علم مي كند. اين دو پايه اي كه به راحتي بازيچه جاهلان تشنه قدرت در سرزمينمان شده و اين حريم را به حريم دولت خاتونشان بسنده و نشانه رفته اند.
كوتاه گويم، قدرت سياسي تافته جدا بافته و خاص از مابهتراني نيست كه بي هيچ آگاهي و احترامي به خواست مردم مايه دست درازي و در آخر كار نگاهداشت استبدادي شود محتوم به رفتن. نه در عباي مذهب و نه با سلطه سلطنت و نه در سرخي داس و چكش و نه در شعار خلق و براي خلق نشاني از "قدرت" مردم نيست. هر چه هست با نگاهي بدين اصل است و ديگر عمارت دولت ساختن و بس.
جالب اين است كه نمي دانم چه كسي بر دهان رييس جمهور آمريكا واژه دموكراسي خاورميانه را گذاشت، كه هر چند با خطابه اي كه به صراحت از حمايت از آزادي خواهان بيان شد اما تنور داغ خودنمايي و نان تازه با آرد دموكراسي را از رونق نيانداخت!
سر و ته همان "طيف" كه گاه با حناي تحصن در ساختماني بنام مجلس نمايندگان ملت را دارد ، گاه با فراخوان امضا كردن به منظور ارايه آن در لباس همه پرسي و خواسته منتخبين به تغيير قانون اساسي و در پساهنگام به ريسمان طلوع دموكراسي از نوع خواست احزاب سياسي آمريكا حلق آويز شدن، همه نشان از بوي آشناي نان دولتي دارد كه در آن به راحتي از وجود مظلومان استفاده مي شود.
نكته اينجاست، آنان كه به نام حزب خود را فعال براي آوردن آزادي نشان مي دهند، نه نگاهي به درد واقعي دارند و نه از خواب خرگوشي خويش گهي بيرون زده تا ببينند بازي قدرت را و نكبت نخ هاي چرخان آن را.
نكته اينجاست كه مستان به قدرت رسيده، سالها با برگ تجاوز و از بين بردن كوچكترين اصالت و طبيعي ترين حق مردم تاختند و تاختند. اينك برگ بازي دفاعي را رو كردن حربه اي است كه با يك تير دو نشان نه بل چند نشان خواهند زد. چرا مي گويم دفاعي؟ نمونه اش در فراخواني كه با اطلاع كامل وزارت اطلاعاتشان بيرون آمد، نمونه اش تداوم دلال بازي در سطح جهاني توسط خانم زادگان و آقا زادگان، نمونه اش با پنبه سربريدن زبان تيز زندانيان سياسي و تبديل كردنشان به راهبري مطيع. نمونه اش صادرات نااهلاني كه به خوبي با صفت خدمتگزاري استبداد آشنايند. و نمونه اش خودنمايي در هر جمع و به هر شكل ممكن در تمامي فضاهاي ممكن است. فلاني گفتن دموكراسي، اينها خروار خروار برايت گروه و سازمان با انواع و اقسام پسوند و پيشوند و شعار دموكرات و دموكراسي مي دهند. كار تا بدانجا مي رسد كه روحانيت، سلطنت، تشنگان دلار، و آشكار تر از همه دلقكان حكومت با شعار حق مردم به صحنه مي آيند. حقي كه خود من مردم از اعمالش بي حقم!
و اين از مابهتران سخت با آن به بازي مشغولند.
روزها روزهاي پايان است، و برگ بازي را وارونه مي گسترانند. تمامي فرضهاي محال را در نظر دارند جز يك كه همان هم بنا به ذات و طبيعتشان از مبارزه عليه ش ناتوان اند. فرض محال اين روزشان چيزي جز يك حكومت نظامي نيست، در هر دو لباس دفاعي و حمله. يعني با تعيين "قاليباف" به عنوان بازيگر انتخاباتي! و رييس جمهور محبوب تراشي از نوع خاتمي شان، با حناي دفاعي وارد شوند و خودمانيم بالاتر از سياهي كه ديگر رنگي نيست، در همين روزها اگر اين برگ با صداي خاموش ليك گوش خراش خشم مردم به شكست منجر شد بيايند و بازي آخر يعني " كودتاي نظامي" را در آورند. و اين ميان اينان كه كوچكترين كاري براي اين مردم و اين آب و خاك نكرده چه باك گر به آتش كشانند ايرانمان را. و اين ميان، هزار و يك بهانه خطرناك بدست صحنه گردان جهاني دهند تا به نام دفاع و دموكراسي برگ ديگري از تداوم قدرت در دست قدرتمداران دهد. همان كت مارو موشي كه ديگر از حق سخن نبايست گفت مگر در افسانه ها.
اين بازي، حركتي مي خواهد " مات " كننده. تا تمامي اين شاخ و برگ عشقه قدرت را يكجا بروبد. چاره نه در اين اتحاد احزاب است، نه در شعارهايي حتي با عنوان دلفريبي چون " جوانان مبارز". چاره در خود تو و من است. و اينكه ارزش "خواست و حق " خود را بدانيم و با يك امضاي لعنتي خاسته از ضعف و احترامي بيجا به راحتي به تاراجش ندهيم.
سايه
دوازده اردي بهشت
<< Home