Sunday

آتش سوزی پدری در ملارد

دو عکس چشمم را گرفت. یکی از خانم بازیگری که از فرانسه خلعت شوالیه- سبک سال دوهزاری- پوشید و دیگری از مردی ایرانی، نان آور دو فرزند، که در ملارد خود را به آتش کشید. تصویر نخست همه جا پراکنده می شود ولی اثری از خبر دوم در این همه دستگاه های ارتباط جمعی نمی یابی! صحبتم نه به بازیگری آن اولیست نه به عملِ خودسوزی آن دومی که قعر ناامیدی است. نکته چیز دیگری است: قوم متجاوز زمانی خیالش آسوده می شود که همه را مطیع خویش کرده باشد. چگونه: با تزریقِ سمِ صفات خویش. می گویید چه صفاتی: تلخ است اما این عریضه کوتاه نیست اما شاید خیالتان را راحت کنم و بگویم "زورگویی" بسیاری از آن صفات را در بر دارد. یعنی زور گو از منطق فراریست، پس بی منطقی صفتش هست. زورگو "آفتابه دار"ست چون شغل شریفش! ایجاب می کند نکیر و منکر باشد، زورگو دروغگوست و بایست حقیقت را بپوشاند تا حکومت کند، اما از تبلور "ریا"ی این‌چنین حکومتی در لباس "دورویی" زننده‌تر چیزی نیست... در پشت دوربین چنان حواسشان جمع است و چنان ماهرانه از هر شعار مرگ بر این دولت و آن دولت دوری می کنند که گویی اصلا اینها همان منبر دارهای داخلی نیستند که شب و روز این دشمن و آن دشمن را می کوبند و هر چه جملات بی معنی است کنار هم می گذارند و به خورد و مصرف داخله می رسانند! برای چشم داخلی ها روزی نامه دیگری دارند و تلویزیون دیگری و برای چشم خارج نشینها روزی نامه کاملا متفاوت و رسانه های بشکن و بالا بینداز سبک دیگری... وقتی بایست جنایت، ستم، ظلمی را پوشاند چه پناهی از این خارجه مطمئن تر. بیچاره داخلی‌ها هم که هیچ خبر خوشی ندارند، هر چه خوبی است، از خارجۀ اینان می شنوند! سم را زیاد کرده اند تا بیچاره پاک گیج شده، حواس و شعورش را از دست دهد. در بیهوشی است که گرگ و شبان، یعنی همین متجاوز دو چهره،را "نبایست" تشخیص داد. همه این بازی‌ها برای حفظ نانظام حکومتِ جور پیشگان هست و بس، غافل از اینکه آن آزادۀ واقعی، آن روراست، زبان و عملش بیان آن ستمی است که بر خود این خواب رفته‌ها می رود...