Wednesday

استريپ تيز عجوز

استريپ تيز عجوز

مي دانم چشمانتان را باز و بسته مي كنيد كه اين ديگر چيست؟ مي گويم تصويري كه در ممالك ديگر براي مضحكه دقايقي لبخندي بر چهره ناظران مي نشاند ، نمود واقعي خويش را در موجوديت اين عجوز دست انداخته بر روزگار ما، نمايش طنزآميز را به حكايت رفته بر روزگارمان نموده.

موجودي تهي از هر اصل و گوهري بر خر مرادي سوارش كرده اند و در سرزميني دوشادوش " داربست" خو كردگاني . چه جاي اعتراض كه اينان براي عادتي، واجبي، سودي يا متاعي بجاي در هم كوبيدنش، به زيور و بزكش مشغولند.

اين عجوز، سخت مشغول خوش رقصي است. با هر تكان چندش آورش لايه لايه پوسته هاي خويش را نمايان مي كند. مي دانيم موجوديت او چيزي نيست جز همين تكه پاره ها برش انداخته. تكه هايي كه طبله وار "ور" آمده است. همين لايه ها را بايد بشناسيم تا بتوانيم مهر پاياني برهر نودولت دست دراز كريه رويه اي زنيم و اين زشتي را ديگر به تكرار ننشينيم.

روزي با چادر "اصلاحات" روزي با كنفرانسي در برلين، روزي با شعار تحصن ششمين دوره گان روزه نقل و نبات گرفته، روزي با ترفند فراخواني با لعاب عشوه گري اي اتمي و روزگاران با طعمه قرار دادن آدميان ضعيف در دستشان اسير ، زمين خوش رقصي را و مكاره زشتكاري شان را لايه اي ديگر پوشاندند. و با هر ورآمدن لايه اي از اين چادرها در خفا مضحكه عالم و آدم گشتن اما درعيان ِ سودجويان چه حركاتي دلنشين تر از اين.

از لايه ها مي گوييم و بزكها. ترفند اين زرق و ريا بر ما ايرانيان تازگي ندارد، و از غير دراين نيز چشم اميدي نمي بايست داشت كه ايراد از جماعت دلال پيشه ميان خود ماست. رياورزان خوش بام و هوايي كه ارتزاق خويش سالهاست مشغول گشته اند. روشن است كه ابدا دست بردار اين معركه نخواهند بود مگر معركه اي نو بر پا كنند. چاره، كندن بيخ اين بازيگري است. ترفندهاي بادمجان دورقاپ چيان را ديگر نبايست مجال خودنمايي داد.

اما زننده ترين صحنه، خوش رقصي اين جماعت است بر خون آدميزادگان اين سرزمين و هجوم خيل به تاراج خو كرده براي طعمه اي از هر آب گل آلود.

سالها مي گذرد و اينان در سنگر " فراموشي" و " بي صدايي" واژه ها بر سر زبانها انداختند و دام ها نهادند. مي گوييد واژه؟ مي گويم: حكايت " قتلهاي زنجيره اي" يكي از همين لكاته گري هاست.

از يك سو نابودي افرادي را برايشان به ارمغان آورد و از ديگر سو، سوي واقعي، ريسمان نجات آمران تشنه به خون گشت و عشوه اي ديگر در اين مكاره بازار.
آخر ديگر جبهه اصلاحات آمده و مشروعيت بخش قوم كذا، برگه ديگري مي طلبد . در ظاهر طنازي و در پنهان " جنايت".

وقتي پارچه پنهان گر دست خون آلودشان كنار زده شد، كانديداي محبوب مردم تراشيدند، وقتي يخ " توبه گيري" هاي كذاشان آب گشت، رو به دگر انديش سازي آوردند. د گر انديشي ساخت و محصول خودي. يادمان مي آيد، خروش خاموش اهل دلان را، و بت تمام عيار تراشي " اصلاحاتشان" را. با عبا و عمامه و بي اين دو، با تيغ برنده اسلام عزيزشان و زماني با نداي حق بشر البته و صد البته حقي كه حريم دولتشان را شامل نخواهد گشت، مگر با بزكي در قانون البته صد البته اساسي. ناحق راندند وتاختند.

ترفند تصفيه وزارت اطلاعاتشان، البته توسط خود آمران، و همنوا توليد محصولات عجيب الخلقه دست دراز در لباس منادي آزادي اشان. باقي تراشيدند، آرمين روانه بازار نمودند، گنجي و عبدي را به بازار آوردند... هم زمان در لباس مامور و بي لباس مامور خيل به خارج سرازير نمودند. انقلاب فرهنگي را در لباسي نوين رقم زدند. سروش ها ارزاني داشتند، طنز نويس و فيلم ساز گسيل نمودنداما همگي با يك اسم رمز مشترك.

و از همين تكه پاره " قتل هاي سياسي" البته مستطاب به زنجيره اي با يك تير دو نشان زدند... در روي صحنه نمايش شستن دستهاي آلوده بر پا داشتند، در پي گدايي يك لقمه اعتبار، بازيگران بازجو را در لباس حجاريان ها تحويل مردم دادند. براي شستن حافظه تاريخي ملت، بر هر روزي نامي نهادند، و بر هر كاري نامي.. از دو خرداد بگير تا اصلاحات! بهتر بگويم " گريم". جريان ادامه داشت آن هم با آهنگي يكنواخت... تا اينكه چهره كريه خاتم الجمهوري الاسلامي شان از پرده برون افتاد. يكباره بلند گوچيان و داربستان هيهات ماندند چگونه اين عشوه گري را ادامه دهند. همزمان، مهره هاي ديگر به ميدان عملي تري كشانيده شدند، ابراهيم يزدي، عبادي و سروش و يادمان نرود اهالي كنفرانس برلين را نيز. دسته " كر" فراهم گشت ولي اينك در لباس " اپوزيسيون" ، از مرجعيت قاتلين پنهان در كميسيون اصل نودشان بگير تا آن روزه گيريها و تحصنهاي دم انتخابات مجلس شان! با سكوت سخت مردم ، لايه اي ديگر نيز ور آمد.

آخر لوندي كه شاخ و دم ندارد. يادمان باشد بازماندگان همان "قتل هاي" زنجيره اي نيز زنده اند. با كيسه برنجي بر در خانه شان، با پيام رياكارانه محبتي، با جواز ورود و خروجي، و دست آخر با ترفند" شكايتي" از قبيل همان مسخره بازي عدالت جويي براي زيبا كاظمي و وكلاي البته صد البته از صافي چم و خم انكار گذرانده شان سر و ته اين ماجرا را نيز مي خواهند به هم آرند. يادتان مي آيد همين چند ماه پيش با شناسايي ضعف افراد چه بازي ميان زندانيان انداختند، و اعتصاب غذاهاي زرافشان. آخر چه شد، دست همه اين رسوايان در ميان مردم آشكارا باز است. حالا چه؟ برگ آخر را دارند. در هر دو لشكرشان، از طيف حجاريان بگير تا محمد ملكي شان! و صد البته گنجي و وكلايش!

خودمانيم، كتاب گنجي چه نوري بر چه قضيه اي انداخت؟ جناب معظم روشنگر ايشان، سالهاي انقلاب و سالهاي دادگاهها انقلاب و كشتار و توبه نامه هاي كذايي افراد كجا بودند؟ كتابشان را همان سالي كه درآمد خواندم و آهي كشيدم. آتش آهي كه بر جان اين لوث كنندگان افتد. سر و ته بيست و شش سال جنايت و كشتار را به همين ريسمان يدك قتلهاي به اصطلاح خودشان زنجيره اي كشاندن و از آب گل آلود ماهي گرفتن. زماني شريعتي را در رگ جوانان تزريق كردند و اين سالها درد ماني فست گرايي را درمان كردن با توليدات اين چنين. تازه بلند گوها روانه كردند كه آخر اين " حرف تازه اي دارد!" و مانده اي جماعت تو خالي خود فريب كي از خوش رقصي كوتاه نخواهند آمد.

از ميان خودي ها، دگر انديش و" مانيفست" نويس و زنداني سياسي البته صد البته آزاده تحويلمان دادن، يعني برداشتن يك لايه و صد لايه ديگر تزوير و ريا را در لباس عشوه و ناز اين وقيح خوراندن.

مهره هايشان را چيده اند، ماه ها زمان برده تا راديو و تلويزيون وقلم بدست به روز را تحويل دهند، آن هم به نام اپوزيسيون، و ضرب آهنگ عجوزه خوش رقص را در پرده عفيفه اتمي شان تند كرده اند. ترياق فراخوان، و جايگزينان البته به عنوان نامي يك از ايشان: بين المللي شان آماده كرده اند، تا مبادا " مردم" بدانند چه ها كه نرفته و مي رود. و در صحنه داخلي، با نفوذ در هر جريده و بلند گويي، شورباي مقبوليت را به زور و بيداد مي طلبند. و چه زيركانه از ضعف مهر ه هايشان استفاده مي كنند. نمونه: يادمان باشد آقاي ورجاوندي كه در مصاحبه با صداي آمريكا، در زماني كه انتخابات شوراي شهر نزديك بود، مي گفت: آخر اگر مردم بيايند شركت كنند برج اصفهان را با شهردار شدنم حفظ مي كنم. بدا، بدا به حال ايران دوستاني تو خالي، كه داربستان ستم گشته اند. و انگاري گذشت اين ماه ها نه تنها حقيقتي را بر اينان آشكار نكرده كه بنا بر عادت، به شهرهاي مختلف نيز سفر مي كنند و در پي اين حليم انتخابات نام چه معلق زني ها كه نمي بينيم...

قحبه خوش رقص را هر كدام به طنابي مي كشند، يك روز " راديو فردا" سر تا به پايش مي شود اعتصاب غذاي گنجي و بيانيه عبادي، و با تمام نيرو سعي در خوراندن اين طيف صد رنگ به نام اپوزيسيون به خوانندگان دارد، و روزي طناب را آنها كه پنهان مشغول دلال بازي و معاشقه با طرفين قراردادها هستند مي كشند،و اين ميان جماعتي " مدفون در زمان" با ادعاي منشور هايشان آب به آسياب هر يك مي ريزند، غافل از بيدادي كه بر من و تو مي رود.

يادمان باشد، اين نكبت در سكوت ما به جلوه گري مشغول است. و ديگر سكوت بس. سر و ته اين طيف را بايست نشان داد تا مجال ترفندي ديگر نرود.

سايه

چهارم خرداد هشتاد وچهار