موضع محذوف!
موضع محذوف!
تازه چند زمستاني نديده بودم كه در ميان آموزه هاي پس از انقلاب از نوع اسلامي سخت به ديوار " موضع" برخوردم.
سر كلاس بچه هاي نيم وجبي از موضعت مي پرسيدند! و مات از بيسوادي خودت لبخندي مي زدي و مي گذشتي.
آه مردمان را در مقابل اين روش تفتيش عقايد هم مي شنيدي و نيشخندشان را كه مگر دود آه را آرام كنند. نيشخندي با كوتاه كلامي كه همان موضعت را روشن كن بس است!
موضع موضع بود ،آن هم از نوع روشنش. خورشيد برخاسته از موضع البته روشن خاتمي هم زمستانها برت راند. چماق اين موضع را چه نزديك رگ گردنت حس كردي. عجيب بازيگراني بودند و هستند، دامي گستردند كه ديگر هر چه حق بياني بود را به چهار ميخ كشند و آن هم با فتواي روشنايي موضع و تعليم مواضع خودي به نيمچه غير خودي ها...
زمستانهاي شيادي و هجو را شاهد بودي و مي بيني طولايي يد معركه گيران را. كساني با شعار دموكرات بودن و البته مدافع حق بشر با چه چماق ظريفي دوباره عين قارچ سمي از شوره زار ريا به توليد مشغولند.
البته اين بار در پشت رداي موضع اسلام مينه ماليستي مصلحانه مقلد پرور .
نمونه: اكبر گنجي.
زنداني سياسي؟ بيچاره زندانيان سياسي. كه هاج و واج اين همه نيرنگ برشده از سرزمين ما هستند.
راستي اين پسوند سياسي زير عباي جمهوري اسلامي هم معلوم نشد سر و ته اش به كجا بند است.
ببخشيد يادم رفت موضع را روشن كنم! زنداني سياسي روشنگر جنايت! از خستگي اعتصاب غذا جسته، بي هيچ محدوديتي آشكارا به معين حكومتي مي گويد آقا موضعت را روشن كن، راديكالش كن! تا بماني! و صداي " محذوفان" باش. آري درست خوانديد: محذوفان! محذوفي كه ايشان مي گويند، يعني من و تو؟ اي واي بر ما!
و اين سخن ناب، كه البته در فارسي بودنش ابدا ترديدي نيست! سرلوحه سايت ها البته مستقل از حكومت! مي شوند تا آه سرد را آذوقه اي گرداني و دلسرد از اين همه دست درازي بگويي اين نودولتان را با خر خودشان نشان،
بگذريم، اما از يك نكته نگذريم، كه قرار است معين ها بمانند؟! براي كه؟ و براي چه؟
تازه چند زمستاني نديده بودم كه در ميان آموزه هاي پس از انقلاب از نوع اسلامي سخت به ديوار " موضع" برخوردم.
سر كلاس بچه هاي نيم وجبي از موضعت مي پرسيدند! و مات از بيسوادي خودت لبخندي مي زدي و مي گذشتي.
آه مردمان را در مقابل اين روش تفتيش عقايد هم مي شنيدي و نيشخندشان را كه مگر دود آه را آرام كنند. نيشخندي با كوتاه كلامي كه همان موضعت را روشن كن بس است!
موضع موضع بود ،آن هم از نوع روشنش. خورشيد برخاسته از موضع البته روشن خاتمي هم زمستانها برت راند. چماق اين موضع را چه نزديك رگ گردنت حس كردي. عجيب بازيگراني بودند و هستند، دامي گستردند كه ديگر هر چه حق بياني بود را به چهار ميخ كشند و آن هم با فتواي روشنايي موضع و تعليم مواضع خودي به نيمچه غير خودي ها...
زمستانهاي شيادي و هجو را شاهد بودي و مي بيني طولايي يد معركه گيران را. كساني با شعار دموكرات بودن و البته مدافع حق بشر با چه چماق ظريفي دوباره عين قارچ سمي از شوره زار ريا به توليد مشغولند.
البته اين بار در پشت رداي موضع اسلام مينه ماليستي مصلحانه مقلد پرور .
نمونه: اكبر گنجي.
زنداني سياسي؟ بيچاره زندانيان سياسي. كه هاج و واج اين همه نيرنگ برشده از سرزمين ما هستند.
راستي اين پسوند سياسي زير عباي جمهوري اسلامي هم معلوم نشد سر و ته اش به كجا بند است.
ببخشيد يادم رفت موضع را روشن كنم! زنداني سياسي روشنگر جنايت! از خستگي اعتصاب غذا جسته، بي هيچ محدوديتي آشكارا به معين حكومتي مي گويد آقا موضعت را روشن كن، راديكالش كن! تا بماني! و صداي " محذوفان" باش. آري درست خوانديد: محذوفان! محذوفي كه ايشان مي گويند، يعني من و تو؟ اي واي بر ما!
و اين سخن ناب، كه البته در فارسي بودنش ابدا ترديدي نيست! سرلوحه سايت ها البته مستقل از حكومت! مي شوند تا آه سرد را آذوقه اي گرداني و دلسرد از اين همه دست درازي بگويي اين نودولتان را با خر خودشان نشان،
بگذريم، اما از يك نكته نگذريم، كه قرار است معين ها بمانند؟! براي كه؟ و براي چه؟
<< Home