Monday

بدايع الشواهکار!

بدايع الشواهکار!
مانده ای اين ديگر چيست؟ اصلا چطور بخوانمش.. اين ديگر چه جمعی است؟ خواستم بگم نمود و مظهر العجايب خلايقی که شديدا فضا را تنگ آورده اند. نبودی و نمی دانی از جمله حملاتی که انجام داده و می دهند پدری است که از زبان فارسی در آورده اند.با آن چنان جمعهای خود در آورده با عنوان عربی حاکم کرده.
می پرسی " کی می شود تغيير را ديد" ... به حدی تلخی بازی نامردمان گزنده هست که شايد تنها راه مقاومت گريز به تمسخری خودشکن باشد. باشد تا با سلاحی تيزتر از پيشوايان فريب و جهل در ميدان ماند. "
دنبال کدام تغييری؟ بر ما که حاجيه صلح و طلايه دار گفتگوی تمدنها صادر می کنيم و تا جايی که باشد به مصرف داخلی؟ بر ما که " گاندی" داشتيم و اين کشف تازه را فلان ايتاليايی در راديو البته " فردا" به ثبت می رساند؟بر ما که " جمهوری خواهان البته صد البته با شعار لائيک خودنما شده اش، هنوز به دو سالگی وارد نشده يکباره درجات را می چرخانند و " جبهه پشت جبهه" عوض می کنند تا عصاره کارش در فشار گذاردن شورای شهر پاريس خلاصه شود، البته يادمان نرود به همراهی همان نماينده حزب سبزی که ماه ها پيش ميزبان افرادی بود در دايره البته مزين به جمهوری خواهی شان. چه نشسته ای، اينجا هر کس دنبال دکان و مهر زدن اسمی برای خويش است.
بر مايی که دستهای آشکار " کف زن" به خواننده ای فرمان می دهند که در" روز آن لاين" پيامبر سياسی اشان شود و با پخش خبری سر تا پا دروغ با يک تير دو نشان زنند. هم به هم ريختن مرزها و جايگاه ها هم تزريق سم کشنده ای به نام دروغ. بر مايی که کانالهای ماهواره ای همانهايی که بر " صور قبيحه " مجلات منتشره در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی ماژيک پررنگ مشکی می کشيدند و حالا در بهترين ساعات روز اعضا و اسافل جنبان شکيرا را به نمايش می گذارند؟
بر مايی که امضا کنندگان البته روشنفکر آرزوی مبارزه اشان را در پيام سالها صادر شده حقوق بشر صادر می نمايند بی آنکه قدمی از روحيه " دلالی" بر سر اولين حق بشر کوتاه بيايند؟ بر مايی که مدعی سالها فعال بوده اش در پی سوری هر آنچه بيداد است را به گردش ورقی به داد مبدل می گرداند؟بر مايی که تبعيدی سالها دور افتاده را بی هيچ تلاشی به به به گويان خورشيد البته! تابان دموکراسی، گويا می نمايد؟ خبر داری؟ همان خورشيدی که چشمان من و تو نه نورش را حس می کنيم و نه گرمی ای. چون مصنوعی است. برق اين همه تقلب و ريا چنان دلزده مان کرده که می گويی آيا واژه يا مفهوم و ارزشی مانده که اين جماعت پنجه درازشان از آن کوتاه مانده باشد؟
بر مايی که اکبر عطری و حقيقت جو و سازگارا را می تزاشيم و خبرنگار" بازتاب" اش از قلب قانونگزاری آمريکا خبر ارسال می کند؟ بر مايی که دام " کسی بودن" تا بدانجا رسانده که بيش از هزاران مکتبی صادر شده به دانشگاههای با اسم و رسم خارج را به عنوان ستون پنجم و امضا گذاران اين يا فلان پايه قدرت به بازی می کشانيم؟ همان منتظران مقامی که بی هيچ " آدم " شدنی به هر " بله قربان گويی" رضا. و فردا با شعار همان " تغيير" به چنين قيچی شريف اصلاحی بسنده می کنيم که تا بوده در بر همين پاشنه چرخيده؟
بر مايی که با گذاردن تصويری از خبرگذاری ايلنا يا ايسنا با گذاردن حروفی تکراری چون خيابان خوابها رفع مسئوليتی می کنيم و در کنارش با تزريق اخباری چون " فمينيستهای اسلامی" ملاقه به دست اين آش شله قلمکار را هممی زنيم؟دلم به حال اسلام عزيز مصباح يزدی آمد بسوزد که در اين ميانه به فکر کسب و کاسبی پنج هزار نفر است که به اسم مبلغ مذهبی به همان " آمريکای امپرياليست جهانخوار شيطان آن هم از نوع بزرگش" صادر نمايد. کو که بپرسد اين پنجهزار نفر که هستند؟ موضوع چيست؟
خوب، در ميان اين همه تقلا و شعارهای پوچ و "بازاريابی" های بی وقفه من و تو و آدميزادگان بی نصيب دنبال کدام " تغييری" هستيم؟با وجود چنين " عواملی" کدام تغيير را به انتظار نشسته يا تبليغ می کنيم؟اينها با اين روش گره از کار که نمی گشايند هيچ، دست درازی به خشم مردم و استفاده از آن را برای جابجايی ظاهری به اکتفا نشسته اند.
زمان نمايش عبای ولی فقيه سر آمده، ماه هاست، و می مانی چقدر بازيگر يک کيسه داريم که در زمان "تغيير اسمی" به گرد و خاک روی يخ مشغولند... هر چند بيچارگان می دانند " مردم" از اين " ميدانهای تقلبی" بيزارند...برای تو و من، جمهوری اسلامی تنها به اسمی و موجودی ورای اين جماعت ختم نمی شود. اين زالوی بازو گشاده تنها در ته چاه جمکران نمانده و نيست.
شايد اين چند خط پيامی باشد که بدانيم چقدر کار داريم و چقدر تقلب و جهل، هر چند ناچسب را، بر " ما" انداخته اند و بايست بی وقفه در جمع کردن اين دام کوشا باشيم. مبارزه امروز " ما" گذشتن از همه عاملان و آمران اين بازی هاست
سايه
اول آذر هشتاد و چهار