Saturday

به دراز دستي امير طاهري

پيامي كوتاه

به دراز دستي امير طاهري

با درود به آدميزادگان پاسدار اخلاق و انسانيت

عاليجناب كوته آستين البته صد البته ملقب به لقب پر طمطراق خبر نگار امروزه جناب " برنده و دوزنده" سيستم ضد ارزش جمهوري اسلامي آقاي امير خان طاهري اظهار نظري البته صد البته " مستند" گوش نا محرمش كر نموده از مامور تازه روشن گشته " كا گه ب".

امان، امان از اين همه دست درازي. دوستان، نمي دانستم آدميزاده را صبر مي كنند بميرد، آن وقت تا وقتي كه بوده هر چه توانسته اند چوب برش زده اند، بعد از مرگش هم به هر " برشي" كه دوست داشتند مي برند و تحويل مي دهند.

اگر در ايران بتوان انگشت شمار سياستمدار هوشمند نام برد " جهانگير تفضلي" از هوشمندترين آنان است. جهانگير تفضلي سال هاست از ميان اين آدم نمايان مردم كش رخت بر بسته. كودكي بيش نبودم كه او را هر پنجشنبه در ميان دوستان گرانقدر پدر مي ديدم. در جمع كوچك و صفا آشناي دكتر خانلري، علي دشتي، دكتر بقايي و جهانگير تفضلي. پنجشنبه ظهرها در كلبه پدر.
نوجواني نبودم كه گنجينه مجلات و كتابها در اختيارم بود. و از ميان اينها: مجلات كتاب گشته " خوشه". جهانگير تفضلي با اسم مستعار " مازيار" اخبار پشت پرده " خوشه" را در دهه هزار و سيصد و چهل مي نگاشت. مجله ايران ما از ابتكارات او بود. ترانه" زهره" از دلنشين شاهكارهاي ادبي اين بزرگمرد ايران است.

بعد از طوفان پنجاه و هفت، زندگي او مانند همه روشن نظران خونين جگر آشفته گشته بود. تنها بدليل حمايتي كه از " كاشاني" در سالهاي اختلاف نموده بود به بلاي كشته گشتن توسط " رفقاي مسلمان گشته" دچار نگشت. اما نه آزادي بياني بود و تنها خانه اش نيز در مصادره البته انقلابي بنياد صد البته مستضعفان .

سخن كوتاه. جهانگير تفضلي شجاع مردي بود كه زندگي ر ا در گذران شب و روز نمي جست. او خود به اين حيات بي تحرك خاتمه داد. و قبل از انجام اين تصميم شجاعانه اش، يادداشتهايي به عنوان " خاطرات" مي نگاشت. اين كتابچه خاطرات همه آن يادداشتهاي مرد بود.

اين هشداري است به هر دست درازي كه آتش بيار معركه اي " انسان كش" مي شود. جناب امير طاهري، اگر نه به مجلدات خوشه دسترسي داشته اند، اگر نه به ايران ما، و نه به اين خاطرات لطف كنند بدانند، اگر " آن " آزادمرد در قيد حيات نيست، دوستانش زبانشان بريده نيست. خود من با چنين ادعايي كه تفضلي نامي مامور كا گ ب هست، دليل و سند از ايشان مي طلبم. وگر نه " مسووليت" حرفه اي را به همين راحتي ناديده نتوان كه گرفت.

سايه سعيدي سيرجاني
سي مهر ماه هزار و سيصد و هشتاد و چهار