Thursday

هنوز خدايگان قرباني مي گيرند

هنوز خدايگان قرباني مي گيرند

چندين روز پيش دوست جواني پيامي فرستاد كه بچه هاي دربند مي خواهند دست به اعتصاب غذا بزنند. گفتم نازنين خسته ام از هر چه روزه و اعتصاب غذا هست. چرا اينان كه دربندند؟ و چرا با اين وسيله… گفت تصميم از زندان گرفته شده! و حمايت كن. چند ساعتي نگذشت كه ديديم هم " كمي ته" اي تشكيل شد هم متن بيانيه اعتصاب غذاييون. خواندمش و از لحن مسالمت آميزش ترديد برم داشت كه اين را كه نوشته. دوستاني كه مي شناسمشان؟ يا از ما بهتراني كه يد طولايي در اين استفاده ها دارند…

موج موج حوادث از چشم خيالم گذشت. نمي دانم اين اثر واژه مذهبي " تحريم" بود يا بوي نكبت بستن در آزادي در لباس اعتصاب غذا كه ياد دستهاي پنهان تحريم تنباكو، ببخشيد "جنبش" تحريم تنباكو مرا انداخت. عجب جنبشي و به سود چه كمپاني زرنگي كه با به هيجان آوردن شيخ و چماق تحريم چه سودها كه نكرد…

جماعت نهضت آزادي را مي بينم و خيل خوشه چينان را كه در حمايت از اين اعتصاب غذا " دور" برداشته اند و فرياد خاموشم كه " بيچاره اسفنديار". اسفندياران اين ملك كه بازيچه در زمان مدفون شدگان مي شوند و راهگشاي تمديد خوش رقصي اينان.

دوستان، نازنيناني كه يك تار مويتان به صد موي سپيد كرده شده يك روزه ولي فقيه شان! و مقلدان درس سياست نخوانده سودجو صفت مي ارزد، بيدار باشيد. در اوج تعارفات و رفاقتهاي آنچناني در زندان، در اوج شلوغ بازار شتر گاو پلنگان يك اصل را به خاطر داشته باشيم كه " هدف وسيله را توجيه نمي كند" و ما فرداييان ، آري بر ماست بشكنيم اين سد ظلم را. نه در لباس شعار، بل در لباس شناختش و در اوج آزادگي آدميزاد رهايي را زمزمه كنيم. نه در سرود بل با ذره ذره وجودمان. بگذاريد رسم ناپسند اعتصاب غذا و روزه داري با اين جماعت دفن شود، و اگر من جوان تشنه آزادي ام يادم باشد وسيله اي كه بايست برگيرم سلاح زنگ زده طعم تقليد جماعت دست دراز به حريم انسان نيست.

يادمان باشد، همين چند ماه پيش وقتي با فراخوان رفراندومي خواستند سر وته بيست و شش سال جنايت را به هم آرند، صداي مخالفين برخاست كه از كدام رفراندوم مي توان سخن راند وقتي "آزادي نيست" وقتي " زنداني سياسي" داريم وقتي "جوانان دربند" ديكته گشته در سيستم داريم..
حال چه فرصتي مناسبتر براي اين جماعت كه با اعتصاب غذاي " گنجيان" " زرافشانان" نفرات مستقل شما را نيز در دامي بياندازند و قرباني و راهگشاي آنچه مي پسندند گردانند.

مهرداد، بهروز، منوچهرو … يادمان باشد، جنگ ميان دو نسل است. نسل " تقليد" و نسل " آزاده". سلاح و وسيله به روز مي خواهيم. نويد آزادي مي خواهيم، براي من هر شعار آزادي شوقي ايجاد نخواهد كرد هنگامي كه منادي اين شعار غرق رسومات مذهبي گشته اي باشد كه خوي " قرباني" پسند را ترويج مي دهد.

يادمان باشد، از سرزميني برخاسته ايم، كه دهه ها جوانان قرباني گشته اند، فكر جوان، راه جوان، انديشه آزاد محكوم چوبه دار و قتل گشته.يادمان باشد، ديده ايم، پدر و مادراني كه با بار منت و داغ " آق" كردني كه ريشه در خوي مقلد پرستشان داشته، دست و پاي جواني را بستند. يادمان باشد، گرامي ترين فرزند است، او ست كه " حق" زندگي كردن دارد، همين فرزند همين جوان انگشت انتقاد را بلند خواهد كرد كه ببينم، بعد از سالها تلاش شما كه نيز به دام " اعتصاب غذا" افتاديد، آخر با اين وسيله برايم مي خواهيد قفل اسارت را بشكنيد؟

يادمان باشد، نه منتي داريم نه شكايتي، اما بر ماست كه با درايت خويش اين سد را بشكنيم، سد سالها گسترده گشته " ظلم بر خود انسان" را.

بگذاريد آنها كه در بند مادي زندان نيستند راه را براي شما بگشايند، نه اينكه شما قرباني خواسته هاي آنان گرديد.

يادمان باشد: باز آمدم چون عيد نو، تا قفل زندان بشكنم. و اين قفل با وسيله اي واقعي و با بوي خوش آزادگي قابل شكستن است.
همين